فرنوش رام - اورشلیم:
نخستین کتاب نوشته جینا نهایی Cry of the Peacock «فریاد طاووس» در سال 1991 منتشر شد که در همان آغاز، موفقیت را نصیب او کرد.
اما هشت سال طول کشید تا کتاب دومش را به چاپ بسپارد؛ با نام Moonlight on the Avenue of Faith «مهتاب در خیابان ایمان»، که آن نیز مانند کتاب اولش با زندگی یهودیان ایرانی در ارتباط بود و توسط انتشاراتی «واشینگتن اسکور» منتشر شد.
فاصله میان این کتاب با کتاب سوم جینا نهایی دو سال طول کشید؛ Sunday's Silence «سکوت یکشنبه» در سال 2001 منتشر شد.
کتاب چهارمش با نام Caspian Rain «باران خزر» را نیز در سال 2007 منتشر کرد.
کتاب تازه جینا نهایی با نام «قلب نورانی جونا» نیز مانند چهار کتاب پیشین او، زندگی شماری از یهودیان ایرانی است؛ زندگی خانواده هایی که از ایران به لس آنجلس پرتاب شده اند اما از گذشته خود رهایی ندارند.
در کتاب «قلب نورانی جونا» نیز مانند دیگر کتاب های جینا نهایی توصیف مراسم و سنت های یهودیان و بویژه یهودیان ایرانی بخشی از کتاب است که برای خواننده غیر یهودی و غیر ایرانی بسیار جالب است.
جینا نهایی همسر دیوید نهایی و مادر چند فرزند جوان است که در خانه ای زیبا و آرام درمحله مرفه نشین بورلی هیلز زندگی می کنند.
دیوید نهایی یکی از بارزترین شخصیت ها در میان آمریکایی های ایرانی الاصل یهودی کالیفرنیا است که زمانی که آرنولد شوارتزنگر فرماندار کالیفرنیا بود، دیوید نهایی مسئولیت انرژی را در دست داشت و به منزله وزیر انرژی در این ایالت بود.
دیوید نهایی یکی از فعال ترین چهره های عضو حزب دموکرات آمریکا نیز بوده است. در چنین فضایی در خانواده نهایی است که جینا نهایی با بزرگان این ایالت مهم آمریکایی نیز در مراوده و در تماس و رفت و آمد است و می داند که یک آمریکایی چگونه به ایرانی زادگان و یهودیان ایرانی می نگرد.
فارسی زبان گفت و گوی جینا با مادر و پدر و بستگان آنهاست تا انگلیسی را که با فرزندانش سخن می گوید.
به مناسبت انگیزه کتاب جدید جینا نهایی، در گفت و گویی تلفنی، از او پرسیدیم که «قلب نورانی جونا» را به نویسنده ای منتسب می کنند که در بیان همه خصوصیت های مثبت و منفی و واقعی زندگی یهودیان شهامت نشان داده است. آیا او در زمان نگارش این کتاب به چنین شجاعتی واقف بود؟ آیا در بیان همه خصوصیات چهره های کتابش عمد داشت؟
جینا نهایی: موافق هستم. البته زمانی که کتابم را می نوشتم به فکر جسارت عامدانه نبودم. تنها در این فکر بودم که جامعه خودمان را آن طوری که می بینم به حقیقت بنویسم و می دانستم که همیشه آن تصویری که من دارم از مسائل این جامعه با دیگران تفاوت دارد. تصویر و استنباط هر انسان از یک رخداد و مسئله مسلما همان چیزی نیست که افراد دیگر دارند. ممکن است قسمت هایی از این استنباط بین انسانها مشترک باشد اما مسلما قسمت های دیگر از برداشت های انسانی متفاوت است. تنها هدف من این بود که به حقیقت آن مسائلی را که می بینم روایت کنم. اولین کتابم، "فریاد طاووس" بود که در سال 1992 چاپ شد. آن کتاب اصولا آن زمان و طوری که من شروع به نوشتن کردم این بود بعد از انقلاب ایران وقتی کلیمیان ایران شروع کردند از ایران آمدند بیرون، من متوجه شدم که واقعا داستان سرنوشت ما را که سه هزار سال در ایران زندگی کردیم این داستان در جایی نوشته نشده و کسی واقعا این داستان را از اول تا آخرش را درست نمی داند مخصوصا در ممالک غربی. این که من شروع کردم ، داستان فامیل خودم را از طرف مادرم به بازگویی کردن. خیلی تحقیق کردم راجع به چیزهایی که مطمئن نبودم؛ تاریخ هایی که مطمئن نبودم.,اتفاقاتی که مطمئن نبودم؛ آیا واقعا این اتفاقات رخ داده؟ یا نه فقط صحبت آن مطرح بوده است. بعد از گذشت این همه سال از کتاب اولم، خوشبختانه آن را هنوز مردم می خوانند و هنوز هم قابل توجه هست. دلیل این که زندگی های آدم های واقعی را در آن نوشته ام؛ چیزی را نه زیاد کردم و نه کم. بعد از آن سه کتاب دیگر نوشتم تا آخرین کتاب را که در اکتبر سال 2014 چاپ شد.
در این گفت و گو، از خانم جینا نهایی پرسیدیم، آیا او خود را نویسنده ای می داند که چون زاده شده در خانواده ای یهودی در ایرانی است با وجود زندگی بیش از 40 سال بدور بودن از ایران این رسالت عامدانه را برای خود تعیین کرده است که باید به مسائل یهودیان ایرانی بپردازد یا از دید یک ایرانی زاده ساکن آمریکا، به گذشته های یهودیان در ایران توجه دارد؟ یا آنکه یک نویسنده آمریکایی است؟
جینا نهایی: من فکر می کنم که از تمام این مطالبی که شما گفتید، یک مقداری حقیقت در آن هست. از یک طرف من الان 41 سال است که در ایران زندگی نکرده ام. بنابراین مسلما چیزهایی که راجع به ایران می نویسم نوشته های یک فرد از دور است یا از خاطرات خودم هست، یا خاطرات دیگران ولی از راه دور دارم نگاه می کنم و می نویسم راجع به ایران، ولی از طرف دیگر هم مسلما من یک ایرانی و یک یهودی ایرانی هستم و آن اتفاقاتی که در چند سال اول زندگی برای هر کسی می افتد تمام آن خاطرات و آن چیزهایی که من فکر می کنم همه چیز هست ولی خوب این سئوال خیلی برای من پیش می آید که از من می پرسند؛ خوب اینکه اول امریکایی هستی؟ یا اول ایرانی هستی؟ یا قبل از هر چیز اول یهودی هستی؟، فکر نمی کنم بشود اینها را از همدیگر جدا کرد. ببینید حقیقتش این است که من چند بار بعد از آن که در نوجوانی به سوییس رفتم که در آنجا مدرسه را ادامه دهم اما درنوجوانی ام چند باری دیگر به ایران برگشتم اما تنها برای تعطیلات بود تا آنکه آخرین بار در تابستان سال 1977 برگشتم به ایران و بعد از آن ما راهی لس آنجلس شدیم که دو سال قبل از انقلاب بود. ولی من هیچوقت محله های یهودی ایران را یا آن قسمت هایی را که در قبل یهودیان زندگی می کردند، به چشم خودم ندیدم. چیزهایی که از این محله ها نوشته ام تمامی از روی تصوراتی بوده که مردم دیگر برای من نقل کردند. کسانی که آنجا زندگی کردند و یا رفته و دیده بودند و وقتی من شروع کردم به نوشتن متاسفانه نه اینترنتی بود، نه اینستاگرامی، نه هیچ چیز . امکان اینکه عکسهایی را واقعا ببینم نبود. اینکه خیلی باید از روی تعبیرات مردم جلو می رفتم. یا من شنونده خوبی هستم، یا آنهایی که داستان ها را برایم گفته اند را گویندگان خوبی هستند. فکر می کنم دومی درست است. البته می دانید اصلا ما ایرانی ها یک رسمی داریم که به محض اینکه به یکدیگر می رسیم شروع می کنیم برای همدیگر تعریف کردن و خدا را شکر که این کار را می کنیم برای اینکه واقعا بهترین فرم و صادقانه ترین فرم تاریخ همان است که شفاهی بگوییم و وقتی که مردم هیچ منظور وغرض بخصوصی ندارند، نه منظور و غرض سیاسی، نه منظور مالی؛ فقط داستان تعریف می کنند. البته من هم خیلی مردم را اذیت کردم، هی سئوال کردم جوابم را دادند بعضی وقت ها ولی خدا را شکر بابت این رسم ساده تعریف کردن که ما ایرانیها داریم و باصداقت برای هم تعریف می کنیم از گذشته ها و از انسانهای مختلف.
از کتابهای خانم جینا نهایی، از همان نخستین کتابش، در آمریکا استقبال چشمگیری به عمل آمد. اما استقبال از این کتاب ها در بیرون از آمریکا نیز زیاد بوده؛ او به این حقیقت که کتابخوانان در کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین ترجمه کتابهای نویسندگان دیگر را می خوانند اما در آمریکا چنین نیست، رشک می برد. خود دراین باره می گوید:
جینا نهایی: در مطبوعات آمریکا و رادیو تلویزیون این کشور خدا را شکر خیلی استقبال شد. فکر می کنم، اولا برای اینکه موضوعی که راجع به آن نوشتم یک چیز تازه ای بود. این را بگویم که کتاب اولم "فریاد طاووس" که چاپ شد در حقیقت کتابفروشی های آمریکا نمی دانستند این کتاب را باید در چه قسمتی بگذارند: قسمت کتاب های تاریخی یا رمان یا فانتزی؟! برای اینکه مردم در آمریکا به انگلیسی اصلا تا این کتاب من رمانی راجع به ایرانیان یهودی نخوانده بودند یعنی کسی در باره آنها چیزی ننوشته بود. البته در اسرائیل یکی دو نویسنده کتابهایی را پیرامون یهودیان ایران و زندگی هایشان به صورت داستان و رمان نوشته بودند اما نه در آمریکا. خدا را شکر از آن لحاظ که همیشه از نوشته هایم استقبال شده. برای معرفی کتابهایم در این سالها سفرهایی به اروپا و آمریکای لاتین کردم که باید بگویم که از سفرهایی که برای معرفی کتابهایم در آمریکا کردم بسیار لذت بخش تر بود زیرا در کشورهایی در اروپا یا د آمریکای جنوبی کشورهایی مثل برزیل، آرژانتین و غیره نویسنده را تنها به عنوان فردی که با کتابش خواننده را سرگرم می کند، تلقی نمی کنند. نویسنده برای آنها کسی است که تاریخ و زندگی اجتماعی را روایت می کند. مردم در آمریکا علاقه چندانی به خواندن کتابهای ترجمه نویسندگان از سرزمین ها و قاره های دیگر ندارند و تنها مشغول مطالب خودشان هستند و همیشه نیز عصبانی می شوند که چرا جایزه نوبل ادبیات به نویسندگان آمریکایی داده نمی شود. چهار کتاب نخست نوشته جینا نهایی در کنار زبان های اروپایی و آمریکای لاتین، در سرزمینهایی مانند چین نیز ترجمه شده است. سه کتاب او نیز به عبری در اسرائیل برگردان و مورد استقبال قرار گرفت.
اما خانم نهایی ابراز گله می کند که در ایران کتاب های رمان انگلیسی او را بدون اجازه وی و ناشران آمریکایی اش، به فارسی ترجمه و منتشر کرده و به فروش می رسانند. چون ایران حق «کپی رایت» را برای نویسنده و ناشران رعایت نمی کند، این تعرض را نسبت به کتاب در آن کشور روا می دارند.
خانم نهایی به ما می گوید، برایش شگفت انگیز بوده که در کشور لهستان استقبال از ترجمه کتابهایش زیاد بوده است. لهستان جایی است که بیشترین فجایع هولوکاست در آن رخ داد و سه میلیون نفر از شش میلیون یهودیان لهستانی در جنگ جهانی دوم کشته شدند. اما مردم آن کشور اکنون از راه خواندن ترجمه کتاب های جینا نهایی با زندگی یهودیان ایرانی آشنا شده اند.
از او می پرسم که آیا در این فکر بوده که کتابی را نیز از آغاز به زبان فارسی بنویسد و نه انگلیسی؟
جینا نهایی: حقیقت امر این است که آنقدر ها فارسی من خوب نیست که این طوری که از این گفت و گو با من نیز به آن پی می برید. من اعتراف می کنم که فارسی من در سطحی نیست که بتوانم بنویسم. فارسی واقعا زبان زیبا و خیلی زبان سختی است. نوشتن به فارسی یا دست کم صحبت کردن مثل آن طوری که شما خانم فرنوش رام به زیبایی فارسی را صحبت می کنید واقعا یک هنری است که متاسفانه من ندارم. ولی باید بگویم که در نوشتن به انگلیسی خیلی موقع ها به فارسی فکر می کنم و خیلی سعی می کنم که آن طرز فکر کردن به فارسی را به انگلیسی بنویسم. چون آدم به هر زبانی که صحبت کند طرز فکرش هم به همان زبان می شود اثر سنتی آن زبان به طرز فکر آدم هم سرایت می کند. اینکه من خیلی موضوع های کتابهایم را واقعا به فارسی فکر می کنم و به انگلیسی می نویسم و آن چیزی است که توی نقدهای کتاب، خیلی موقع ها مردم به آن توجه می کنند و بعد از من می پرسند آیا تو این یا آن موضوع را ترجمه کرده ای؟ و من می گویم نه در فکرم ترجمه کردم نه در نوشتن از یک زبانی به زبان دیگر.
خانم جینا نهایی اکنون در حال نگارش ششمین کتاب خود است که اتفاقاً زندگی شماری از یهودیان لهستانی را که در جریان جنگ جهانی دوم و حکومت نازیهای آلمان از اروپا برای نجات آنها به ایران برده شدند، روایت می کند. این گروه از یهودیان را «بچه های تهران» نام نهاده اند. در اسرائیل کسانی هستند که از سرنوشت گروه «بچه های تهران» آگاهی هایی دارند اما این آگاهی در دیگران کم بوده است.
جینا نهایی درمورد کتاب آتی اش به ما می گوید: کتابی که من دارم بروی آن کار می کنم در مورد یهودیان لهستان است. زندگی یک دختر یهودی است که در ایام هولوکاست در میان گروه موسوم به "بچه های تهران" به ایران برده شدند. آنها گروهی از یتیمان یهودی اروپایی بودند که در سال 1942 به تهران فرستاده شدند. البته از لهستان تعداد زیادی نیز به اصفهان فرستاده شده بودند ولی آنهایی را که به اصفهان بردند همه یهودی نبودند. آنها لهستانی هایی بودند که قبل از آنکه آلمان به روسیه حمله کند، وقتی که آلمان و روسیه لهستان را بین خودشان قسمت کردند اینها لهستانی هایی بودند که فرستاده شده بودند به سیبری برای کار و بعد از آنجا وقتی آزاد شدند خیلی هایشان رفتند به ایران و رفتند به اصفهان. اما گروه یتیمان "بچه های تهران" حدود 800 بچه بودند که از لهستان و جاهای دیگر اروپا فرستاده شدند به تهران و بیشتر آنها بعد از مدتی از تهران به اسرائیل انتقال یافتند و بعضی از آنها نیز به جاهای دیگر رفتند. این داستانی که من دارم بروی آن کار می کنم زندگی یکی از این دختران یهودی یتیم اروپایی است که به تهران اعزام می شود و در تهران می ماند، آنجا بزرگ می شود و با فامیل های لهستانی اش در اصفهان در تماس است و بعدها همدیگر را پیدا می کنند. خود داستان مثل کتاب های دیگر حقیقی است که از کسانی دیگر شنیده ام خیلی از این افراد بعدها خاطرات خود را نوشته و در اینترنت گذاشته اند که من به تازگی خیلی از این خاطرات را پیدا کردم و برای اساس کتاب داستان جدیدم خیلی از این مطالب حقیقی را مورد استفاده قرار دادهام.