خاطرات و يادداشت های اين سفر كه به ديكته شخص رضاشاه و نگارش فرج الله بهرامی می باشد، سندی است از آرمانهای بلند اين فرزند خادم و برومند ايران عزيز. و صد البته ديگر هيچ آدم عاقلی از افسانه بي سوادي رضاشاه، داد سخن نمي راند و بهره ديگر كتاب سفرنامه خواندنی ايشان است به زادگاهش :مازندران تاريخی، سرسبز و زخم خورده از كين بيگانگان و بيگانه پرستان.
برگرفته از کتاب:
.. هیچ فراموش نمی کنم روزی را که برای بازدید اطراف راه و تعیین خط سیر، یکه و تنها تا 2 فرسخی فیروزکوه آمده بودم. همین نقطه ای که فعلاً پل فردوس ساخته شده و روزی صدها اتومبیل و مسافر از روی آن عبور می کنند. در تهران، تصور می کردند که من به عمارت ییلاقی خود در شمیران، برای رفع خستگی رفته ام. هیچ کس فکر نمی کرد یکه و تنها تا حدود فیروزکوه، راهی که هنوز ایجاد نشده و خیال ایجاد آن نیز هنوز از دماغ من تجاوز نکرده است، آمده باشم. تا محل ساختمان پلی را تعیین کنم که عبور رودخانه ازذیل آن را تسهیل سازد و جاده را در بهار ومواقع طغیان آب از خطر سیل و خرابی مصون بدارد. تنها کسی که در این گردش با من بود، فرج الله خان بهرامی، رئیس دفتر مخصوص من بود که ناهار مختصر مرا هم مشارالیه با مرکوب خود حمل می نمود. در ورود به محل مزبور تصاف بار رودخانه، چون عبور را ممتنع یافته، ناچار از دو دهقان مجاور رودخانه خواهش کردم که مار کول گرفته با دوش خود به آن طرف رودخانه برسانند. دهقان های بیچاره مرا نمی شناختند. اول وهله، قیمت آن حمل و نقل را گوشزد ما کرده حاضر نمی شدند که با کمتر از یک ریال مرا در آن طرف روخانه زمین بگذارند . من نیز از تفریح و عدم شناسایی آنها استفاده کرده، یک ریال را گزاف دانسته و پیشنهاد کردم به اخذ 10 دینار قناعت ورزید. در وسط آب که سنگینی و ثقل بدن من، مرکوب بیچاره را تا درجه ای فرسوده ساخته بود، بهانه قاطعی به دست او داده بر خاطر خود مسجل ساخت که هرگاه کمتر از یک ریال به او تأدیه شود. او عجز خود را در هیمن وسط آب از حمل راکب خویش ظاهر خواهد ساخت. من نیز مسئول او را پذیرفتم. در وصول به ساحل همین قدر که مشتی از لیره، طلا ، اشرفی و درحود 1000 ریال در دست خود دید، حالتی به او دست داد که تصور آن هیچ وقت از خاطره من فراموش نمی شود . من جاده را پیش گرفتم وبه راه افتادم...( ص 316)
.. شب و روز استراحت را بر خود حرام کرده ام. اساساً از بدو طفولیت وارد مرحله تفریح و تفرج و تعیش و خوشگذرانی و تن آسایی نبوده ام. بر طبق عادات همیشگی، در تمام شبانه روز بیش از چهار ساعت نمی خوابم و اخیراً یک ساعت از آن چهار ساعت نیز صرف تفکر و تتبع و تدقیق می شود.
امتاد خط آهن ایران و متصل ساختن بحر خزر به دریای آزاد و خلیج فارس، جزو آمال و آرزوهای قطعی من است. آیا ممکن است که خط آهن ایران، با پول خود ایران و بدون استقراض خارجی و تحت نظر مستقیم خود من تأسیس شود؟ آیا ممکن است که مملکت پهناوری مثل ایران، از ننگ نداشتن راه آهن خلاص شود؟
مع هذا، دیروز که دشتی مدیر روزنامه شفق سرخ، به اتقاق بهرامی ررئیس نقشه جغرافیایی ایران بودم، این فکر خود را به آنها گوشزد کردم و هر دو را متذکر ساختم که اگر دست روزگار پیش بینی کاملی برای ادامه عمر من نکرده باشد، شما دو نفر شاهد باشید که امتداد خط آهن ایران یکی از آمال دیرینه من بوده و دقیقه ای از خیال ایجاد آن منصرف نبوده ام. (ص 323)
سعادت و آسایش و تنعم شخص من در این است که ایران را از زیر این خرابه های سهمگین برکنار ببینم و آبروی از دست رفته او را به او بازگردانم. منتهای آسایش و تنعم من در این است که حق مظلوم را از ظالم گرفته و ملت خود را ببینم که در امن و امان و آسایش زندگانی کرده و حقوق مادی و معنوی آنها از تطاول و دستبرد هر صاحب نفوذ و هر صاحب اقتداری مصون بماند و مردم هیچ ملجاء و پناهی برای خود سراغ نگیرند، مگر حق و قانون. ..( ص 394)
برای خرید کتاب اینجا کلیک کنید