جایزه ای که به دینا نیری تعلق گرفت ، شامل یک کار هنری منحصر بفرد و یک جایزه نقدی ده هزار دلاری بود که در مراسم فستیوال کتاب که در روز 4 اکتبر برگزار شد در کتابخانه عمومی کوراویل Coralville Public Library به او تقدیم شد. پال اینگل Paul Engle متولد 1908 میلادی و درگذشته در سال 1991 نویسنده ، شاعر ، داستان نویس ، ویراستار و منقد ادبی که بیشتر به خاطر هدایت کردن نویسندگان دیگر در نوشتن و تاسیس برنامه نویسندگی بین المللی دانشگاه آیوا مشهور است.
دینا نیری متولد سال انقلاب اسلامی(1979)در اصفهان است. دارای یک دختر است ، ملیت آمریکایی و فرانسوی دارد. نخستین رمان او با عنوان A Teaspoon of Earth and Sea «یک قاشق چایخوری سرزمین، دریا» در سال 2014 منتشر شد و رمان دوم او با عنوان Refuge پناهجو در سال 2017.
فرناز سیفی در وب سایت انام در مورد کتاب آخر این نویسنده برجسته ایرانی آمریکایی با عنوان آدمیزادی که پناهجو است، همیشه باید «قدردان، متشکر باشد؟
می نویسد:
«دینا نیری» چه مفصل و خواندنی نوشته است دربارهی این نکبت مداوم که وظیفهی پناهجو میدانند که همیشه و همواره «قدردان و متشکر» باشد، گردناش کج باشد، بالا و پایین بپرد و هورا کند تا نشان دهد چقدر «ممنون و مدیون» است که شما منت گذاشته و او را راه دادید و بدتر از همه انتظار دارید که زندگی قبلیاش، هویت قبلیاش، خاطراتاش و همهی بوها و صداها و لهجهها و زیستههای قبلیاش را دور بریزد تا به شما ثابت کند «سرمایهگذاری خوبی» بود و یکی از آن «خارجی خوبها» است…
دینا نیری، داستاننویس خوب ایرانی که روزی خودش و خانوادهاش پناهجو بودند و بهحق خسته شده است از اینکه همهی موفقیتهای شخصیاش آلت دست عدهای شده برای اینکه به دیگرانی ثبات کنند راه دادن پناهجو، «سرمایهگذاری خوبی» است و «ببینید مثل دینا چقدر موفق میشود.» و دو دقیقه از مغزهای کپکزدهشان نمیگذرد که این دستاوردها بیشتر از هرچیز نتیجهی تلاش و جان کندن فردی خودش بوده و هر انسان دیگری در وضعیت خطر حق برابر دارد که پناهجو باشد، بدون اینکه قرار باشد «موفقیتهای چشمگیر» به دست بیاورد و «بدرخشد.» او اعتراف میکند حالا دیگر نهتنها خسته شده از اینکه همیشه از توی پناهجو انتظار گردنکج و قدردانی دارند، بلکه از خودش هم خجالت میکشد که وقتی در فرودگاه جانافکندی مامور پاسپورت آمریکایی او را میبیند و میگوید«به خانه خوش آمدی»، احساس غرور و خوشحالی میکند و گردن را بیشتر کج میکند … دینا نیری چند ماجرای تلخ نژادپرستی و بیگانههراسی کودکیاش را روایت کرده است، سیل همان «سوالهای» مبتذل و مزخرف تنیده در تمسخر و نژادپرستی…داستانهایی که همهمان مشابهاش را تجربه کردیم…«در ایران با شتر اینور و آنور میروید؟»…«زنهای ایرانی میتوانند درس بخوانند؟»….«چه احساسی داری بدون روسری؟ احساس رهایی میکنی.نه؟»… و تقلای ما که در این دام میافتیم تا ثابت کنیم «مهاجر خوبی» هستیم، «مثل آنها» میشویم…گور بابای گلاب، زنده باد وانیل…شیرینی ایرانی بد است، شیرینی آمریکایی خوب… بوی زردچوبه و تمبرهندی مزخرف است، درود بر غذای آمریکایی… جان کندن که «لهجه نداشته باشیم» و خ و ق را بریزیم دور… و هرجا هم دوباره به دعوت حضار بایستیم و ماجرای فرارمان را هربار با آبوتاب و شاخوبرگ بیشتر تعریف کنیم، گردنمان را به سپاس کجتر کنیم و جماعت حظ ببرد و به خود غره شود که چه «سرمایهگذاری خوبی» است اگر «پناهنده خوب و ارزشمند» بگیریم…و همیشه دچار این حس پنهانیم که «جای کسی را تنگ کردیم»…
حالا حتا مدیران مدرسهی بینالمللی بسیار خوبی که دینا در آنجا تدریس میکند، خرده میگیرند که چرا انقدر کتابهای داستانی «نویسندههای خاورمیانهای و پناهجو» به بچهها میدهد تا بخوانند، چرا «کلاسیکهای مهم» را دستشان نمیدهد، چرا به جای هارپر لی خواندن، بهاراتی مخرجی بخوانند؟ و میبیند وقت بحث دربارهی پناهجوها، حتا همدلترین شاگرداناش حقبهجانب معتقدند که پناهجو باید «خوب و موفق» باشد، وگرنه که «ارزش» ندارد راهش داد و خرجش کرد … جهان «انسانی» ما محورش بازار سرمایهگذاری و بورس شده… و همه یادشان رفته که زندگی هیچ انسانی «سرمایهگذاری بد» نیست و بنابراین هیچ طلبکاری نباید دم در حاضر شود و آدمیزادی که پناهجو است، هیچ بدهی و بهره مالی ندارد که به طلبکار پشت در خانه تحویل دهد..
شرکت کتاب از خانم دینا نیری درخواست کرده است که در ماههای آینده برای کتابخوانی و سخنرانی میهمان ایرانیان لس آنجلس باشند.