خوانندگان آثار او به ویژه دایی جان ناپلئون (ونیز از طریق دیدنفیلمی که از این اثر ساخته شده بود) در آن «خانه»قدیمی سفری بیرونی-درونی را تجربه می کردند. خانه ای که چندین خانوار در آن سکونت داشتند؛ اتاق پنج دری، ایوان، آلاچیق، باغ، درخت محبوب دایی جان، نسترن… در آن جا می توانستی خود و دیگران و روابط و ویژگی های ایرانی را در قالب شخصیت هایی مانند مش قاسم، عزیز السلطنه، آقا، اسدالله میرزا، سعید و لیلی، شیر علی قصاب، فرخ لقا، دایی جان سرهنگ و پوری فش فشو …. مشاهده کنی تا اینکه مستقیما نشانه بروی. در آن خانه می توانستی بدور از قضاوت ها، با احساس امن تری به دور وبری هایت نظری بیفکنی واز فرط تحیر بی وقفه بخندی. تحیر از مشاهده آن چه که هر لحظه با آن سرو کار داشتی اما به کنه ان پی نبرده و هرگز آن را (روابط) زیر سوال نبرده بودی، یکنوع حضور غایب!
و این خاصیت یکشاهکار طنز امیز مانند دایی جان ناپلئون است که همه ویژگی ها ایرانی را بدور از برچسب و شرم سازی منعکس می کند.
پزشک زاد برخی از ویژگی ایرانیان اعم از دلسوزی و مهربانی و حمایت گرفته تا شک ورزی های بی حد و مرز و بی اعتمادی…. «کار، کار انگلیسی هاست»… یعنی آیا ما ایرانیان قدیسیم و مسولیتی نداریم؟!، کینه توزی و انتقام ورزی، شایعه سازی و عیب پوشانی و پنهان کاری…««مشقاسم:«پنداری مار اقا را نیش زده است»، دخالت و عبور مکرر از مرزهای شخصی و خصوصی یکدیگر…اسدالله میرزا که مدام به سعید که در حسرت عشق و وصال به لیلی بدون در نظر گرفتن عواطف یک نوجوان به او پیشنهاد می کند تا دیر نشده با لیلی سفری به «سانفرانسیسکو» برود…
اما بارزترین آنها شاید مطرح کردن تئوری توطئه باشد و پنهان شدن در پس نقاب برای خوب جلوه دادن خود، برای ابراز توانمندی و قدرت تا جاییکه دایی جان این نقاب را از دیگران (ناپلئون بناپارت) وام می گیرد و با اوهمسان پنداری می کند. زیرا دایی جان دارای شخصیتی خودشیفته (نارسیست) بارز است که با خویشتن خویش بی ارتباط است، همه چیز حول محور او می چرخد. او دچار بیماری توهم است...»دست انگلیسی ها به من نمی رسد من خردشان می کنم « . دایی جان برای برای تایید شدن مدام به اشخاص دیگری مانند مشقاسم «نوکرش» نیاز دارد. نوکری که خود نیز دارای شخصیتی خودشیفته از نوع وابسته و پنهان است! ومدام در حال رسیدگی و تایید دایی جان است: «نه آقا آن جنگ کازرون نبود، آنجنگ ممسنی بود» و پاسخ همیشگی دایی جان به او: «خفه شو قاسم بذار حرفمون رو بزنیم !»
دورانی را که پزشک زاد در این اثر ترسیم کرد به چندین دهه گذشته تعلق دارد و از ان زمان تغییرات زیادی به لحاظ فرهنگی، اجتماعی اقتصادی، مذهبی، باورها، ارزش ها و غیره در ایران صورت گرفته است. با این وجود «خانه ای» که او برایمان به یادگار گذاشت یک نمای نمادین است که در هر دوره می تواند با شخصیت های ویژه همان دوره دوباره پر شود تا ایرانی بتواند خود را در آن بیابد.
ایرج پزشک مردی آرام بود و بیشتر گوش می داد و مشاهده می کرد و شاید بدین جهت می توانست دریافت خوبی از وقایع وروابط بدست آورد و ان را در آثارش با قلمپر توان و طنز بی نظیرش منعکس کند. بی شک او در خانه دل ما ایرانیان جای ویژه ای دارد.
ایرج پزشکزاد و میراث گرانقدرش را گرامی می داریم.