حال، نکته اصلی در این است که آیا روشنفکرانی که دور او را گرفتند و با او بیعت کردند؛ تا چه حد در این فریب بزرگ دخالت داشتند و چگونه این مسیر را برای او هموار کردند؟ اکثریت آنها پس از به قدرت رسیدن این هیولای آدمخوار اظهار داشته اند که خمینی آنان را فریب داده است و هیچ یک گمان نمی کرده اند و کوچکترین تصوری نداشته اند که اگر او بر مسند قدرت نشیند چنان خواهد کرد که دیدیم.
اما این روشنفکران و این پیشتازان ضد پهلوی و ضد وضع موجود آن زمان که اکثراً یا به اردوگاه چپ متعلق بودند و یا به اردوگاه ملی گرایان. به ما نمی گویند که آیا آنها «هیچ» تاریخ دوران مشروطه را در منابع مختلف مانند کتاب «انقلاب مشروطه» شادروان احمد کسروی را خوانده بودند و یا خیر؟ نگارنده بعید می داند که آن را نخوانده باشند، ولی مهم این است که احتمالاً آن را عمیق نخوانده بودند و به آن توجه دقیق نکرده بودند و اگر توجه کرده بودند، آیا با خمینی بیعت می کردند که او بعداً بتواند اکثریت قریب به اتفاق آنان را از گردونه قدرت به بیرون پرتاب کند و یا سلاخی کند؟ و اگر بیعت نمی کردند آیا خمینی بدون وحدت با آنان می توانست به قدرت برسد؟ نگارنده آن را بعید می داند. برای آن که به این نکته پی ببریم کافی است در اینجا «روح الله خمینی» و عقایدش را با «شیخ فضل الله نوری» مقایسه کنیم و تشابهات آنها را بر شمریم:
روحالله خمینی و شیخ فضلالله نوری هر دو از علمای برجسته شیعه بودند که نقش مهمی در تحولات سیاسی ایران داشتند. شباهتهای مهم این دو شخصیت عبارتاند از:
۱- نگاه به اسلام و حکومت
• هر دو قائل به پیوند دین و سیاست بودند: شیخ فضلالله نوری در دوران مشروطه معتقد بود که قوانین باید بر اساس احکام اسلامی باشد و از «مشروطه مشروعه» دفاع میکرد. روحالله خمینی نیز نظریه «ولایت فقیه» را مطرح کرد که حکومت را بهطور مستقیم زیر نظر فقیهان شیعه قرار میداد.
• مخالفت با سکولاریسم: هر دو مخالف ایده حکومتهای غیردینی و نظامهای سکولار بودند و بر این باور بودند که قوانین اسلامی باید محور سیاست و حکومت باشد.
۲- مخالفت با نفوذ غرب
• ضدیت با غربگرایی: شیخ فضلالله نوری مشروطهخواهان غربگرا را به تقلید از اروپا متهم میکرد و خمینی نیز نظام شاهنشاهی را به وابستگی به غرب، بهویژه آمریکا متهم میکرد.
• مقابله با استعمار: هر دو شخصیت، غرب و دست آوردهای غرب را دشمن اسلام و ایران میدانستند و بر لزوم استقلال سیاسی و فرهنگی تأکید داشتند.
۳. تأکید بر شریعت در قوانین کشور
• شیخ فضلالله نوری خواستار آن بود که قوانین مجلس شورای ملی در دوران مشروطه، تحت نظارت علما و مطابق با احکام اسلام باشد.
• خمینی نیز پس از انقلاب اسلامی، نظارت فقیهان را بهصورت رسمی و گسترده در قانون اساسی جمهوری اسلامی نهادینه کرد.
۴. تقابل با جریانهای تجددطلب
• شیخ فضلالله نوری در دوران مشروطه با روشنفکران تجددخواه و سکولار مخالفت میکرد و آنها را عامل نفوذ فرهنگ غربی در ایران میدانست.
• خمینی نیز پس از انقلاب، بسیاری از جریانهای روشنفکری و گروههای چپ و ملیگرا را از عرصه سیاست کنار زد و آنها را سرکوب کرد.
۵. سرنوشت سیاسی متفاوت، اما با مقابله شدید مخالفان
• شیخ فضلالله نوری توسط مشروطهخواهان محاکمه و در سال ۱۲۸۸ خورشیدی (یعنی سه سال پس از امضای قانون اساسی مشروطه توسط مظفر الدین شاه) اعدام شد.
• خمینی اما موفق به تاسیس حکومت اسلامی شد و تا زمان مرگ (۱۳۶۸) قدرت را در دست داشت.
• با این حال، هر دو در دوران خود با مخالفتهای جدی روبهرو بودند؛ شیخ فضلالله از سوی مشروطهخواهان غربگرا و خمینی از سوی جریانهای ملیگرا، چپگرا و سلطنتطلبان مورد انتقاد قرار گرفتند.
نتیجهگیری
شیخ فضلالله نوری و روحالله خمینی هر دو طرفدار حکومت اسلامی و مخالف غربگرایی بودند. تفاوت اصلی آنها در این بود که فضلالله نوری در نهایت شکست خورد و اعدام شد، اما خمینی توانست انقلاب اسلامی اش را به پیروزی برساند و نظام سیاسی مورد نظرش را مستقر کند.
حال باید دید چرا بیعت کنندگان با خمینی با آگاهی از تاریخچه زندگی شیخ فضل الله نوری که به توصیه و فتوای شرعی او محمدعلی شاه، جهانگیر خان صور اسرافیل و ملک المتکلمین را به قتل رساند و مجلس شورای ملی را به توپ بست به خمینی پیوستند و به جای آن که برای خمینی درخواست حکم اعدامکنند او را بر مسند قدرت نشاندند.
آن ها برعکس آن چه که برای آن تبلیغ می کردند، اردوگاه چپ برای آزادی و ملی گرایان برای استقلال میهن و هر دو جبهه برای استقرار عدالت، آرمانهای خود را زیر پا گذاشتند.
نورالدین کیانوری نوه شیخ نوری از اردوگاه چپ و سید حسین نصر نوه دیگر شیخ فضل الله نوری از اردوگاه دفتر شهبانوی ایران، او را در رسیدن به قدرت یاری رساندند و اردوگاه چپ و ملی گرایان از دیدن همین حقیقت ساده که بسیار روشن بود نیز درس نگرفتند و متاسفانه ملت ایران تاوان این اشتباهات و یا خیانت ها را پرداختند، ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود.
نویسنده: بیژن خلیلی