پناهندگی دهها هزار نفر لهستانی به ایران پس از آن بود که دو دولت متّفق یعنی انگلستان و شوروی ایران را اشغال کرده بودند. درشرایط اشغال نظامی، ایران دارای دولتی ضعیف تحت فرمان محمدرضا شاه بود که هیچ قدرتی در رابطه با رویدادهای مربوط به جنگ جهانی نداشت.
ورود پناهندگانی که در برابر فجایع نازیسم از اروپا گریخته و یا توسط شوروی ها به مناطق شرق منتقل شده بودند تا قبل از اشغال ایران در سوم شهریور 1320( آگست 1941) به ایران ناممکن بود، زیرا که نه فقط شوروی ها تا دوماه قبل از این تاریخ با آلمانی ها متحّد بودند بلکه رضا شاه نیز خود هوادار آلمان ومنتظر عبور آنان از قفقاز و ورودشان به ایران بود و تلاش می کرد که از انگلیسی ها زمان خریداری کند.
بیشتر سیاستمداران ایرانی در آن دوران یا هوادار هیتلر بودند و یا بمانند قوام السلطنه در صدد تغییر جبهه از انگلستان به آلمان بودند. بازاریان و ملّایانی مانند آیت الله کاشانی و همچنین برخی از ایلات قدرتمند مانند قشقائی ها هوادارهیتلر بودند و مسلما با پناهندگان فراری از چنگال نازی ها هیچگونه همدلی نداشتند.
زمانی که ایران تحت تسلّط متفقّین قرار گرفت، انگلیسی ها در برابر ارسال سلاح های آمریکایی، غذا و تجهیزات از مسیرایران برای یاری به شوروی ها درجنگ مقاومت بر علیه نازی ها، ازروسها خواستار تحویل پناهندگان و اسرای لهستانی شدند. به گمان نگارنده، انگلیسیها محمدرضا شاه را نیز از این مسئله باخبرکردند، هرچند که او به هرحال نمی توانست مخالفتی با این تصمیم گیری بنماید.
انگلیسی ها برای تقویت قدرت دولت تبعیدی لهستان که در لندن استقرار یافته بود، به اسرای لهستانی مقیم شوروی نیاز داشتند. استالین، رهبر شوروی آن زمان از سوی دیگر خواستار خلاصی از "شرّ" لهستانی ها بود، چراکه لهستانی ها و روسها از یکدیگر به شدّت متنفر بودند و شوروی ها در حدود 25 هزار تن از افسران لهستانی را بلافاصله پس از اشغال نیمه شرقی لهستان در سپتامبر 1939 بقتل رسانده بودند.
پس از ورود لهستانی ها به ایران، انگلیسی ها به سرعت اکثر آنان را به انگلستان و سایر مناطق تحت نفوذ انگلیس منتقل کرده و ارتش لهستان در تبعید را بوجود آوردند. این لشکر در سال 1943 درجبهه ایتالیا و در سال 1944 در حملات متفقّین به شمال اروپا در حمله نورماندی، هلند و غیره شرکت تموده و بر علیه آلمانی ها شجاعانه و فداکارانه به نبرد پرداخت.
در میان پناهندگان لهستانی مستقر شده در ایران، تعداد چند هزار یهودی خردسال و اندکی خانواده و بزرگسال نیز وجود داشتند که برای چند سال در ایران باقی ماندند و بتدریج به انگلستان، کانادا، آمریکا و فلسطین و اسرائیل منتقل شدند. تعداد بسیار اندکی از این پناهندگان، بعد از جنگ جهانی دوم در ایران باقی ماندند، برخی با ایرانیان ازدواج کردند و بعضی هم دردهه های بعد از ایران مهاجرت کردند.
یهودیان لهستانی پناهنده در ایران که بعداً در سراسر جهان پراکنده شدند، خود را " بچه های تهران" نامیدند و می توان در مورد آنان در اینترنت جستجو کرد و مطالب فراوانی را یافت. ایرانیان یهودی مقیم لس آنجلس و نیویورک دردو،سه دهه گذشته مطالب زیادی را در مورد "بچه های تهران" نوشته و سمینارهایی را در این رابطه، گاه با حضور چند تنی از بازماندگان، برگزار کرده اند.
یهودیان لهستانی نامبرده، اغلب در اردوگاهی واقع در گورستان یهودیان در جاده خراسان( خاوران) که درآن زمان جدید التأسیس بود، زندگی می کردند و همانند بسیاری از پناهندگان اروپایی دیگر به کارهایی سازنده مانند معماری، خیاطی، هنری، صنعتی و آموزشی اشتغال داشتند و به پایه گذاری این رشته های مدرن در ایران خدماتی ارزنده به کشور میزبان خود ارایه نمودند.
یاوه سرایان جمهوری اسلامی امّا، همواره از تبلیغات ماهرانه برای فریب کسانی که به مسائل تاریخی آگاهی ندارند، استفاده کرده اند. در سال های گذشته، وزیر امور خارجه برای کسب اعتبار برای نظام حاکم ضدّ ایرانی، از شخصیت های تاریخی چون کورش بزرگ که 2500 سال پیش یهودیان اسیر در بابل را نجات داده بود نام می برد، در حالیکه رهبران نظام اسلامی به درهم کوبیدن تمدّن ایرانی از یک سومباهات می کنند و از سوی دیگر به نداشتن نیاکان ایرانی بخود می بالند و هم زمان، در کتابهای منتشر شده از همان کورش بخاطر نجات یهودیان انتقاد می کنند.
در این زمان نیز، جمهوری اسلامی نمی تواند و حق ندارد که برای آمدن و حضور لهستانی ها در ایران برای خود کسب اعتبار کند، دلایل آن به شرح زیر است:
دردرجه اوّل، این جمهوری اسلامی نبوده که به لهستانی ها پناهندگی داده است. حتی محمدرضا شاه نیز در این مورد دخالتی نداشته و مردم ایران نیز در این تصمیم دخالتی نداشته اند. اگر جای سپاسگزاری باشد، باید از متفقّین سپاسگزاری کرد، آنهم با توجه به اینکه بسیاری از این پناهندگان درراه دفاع از آنان کشته شدند و در دوران پس از پیروزی هم به آنان خیانت شده و لهستان به سادگی توسط چرچیل، در اختیار استالین قرار گرفت و بمدت 50 سال تحت اشغال باقی ماند.
حتی اگر قرار باشد که از محمدرضا شاه نیز تشکّری بعمل آید، این جمهوری اسلامی بود که او را سرنگون ساخت و از هرآنچه که او انجام داده بود نفرت داشت. بنابراین چگونه است که جمهوری اسلامی ناگهان از عملکرد محمدرضا شاه بهره برداری می کند؟!
دوّم آنکه در زمان یکّه تازی های هیتلر- در اواخر دهه 30 واوائل دهه 40 میلادی- بدنه اصلی ملّایان هوادارهیتلر بود و تحریکات مشابهی در ایران توسط آنان صورت می گرفت. در صورت ورود لشکریان نازی به ایران، همین ملّایان و سایر هواداران هیتلر بدون شک، همه این پناهندگان را همراه با یهودیان ایرانی، تحویل آدم کشان هیتلری می دادند.
و بالاخره باید گفت که اگر در بین ایرانیان کسی بخواهد برای نجات لهستانی ها کسب اعتبار کند، نخست باید بپذیرد که اشغال ایران توسط متّفقین یک اقدام آزادی بخشی بوده است، زیرا در غیراینصورت، نیروهای آلمان نازی پس از چند ماه در ایران می بودند وآنگاه آن شخص باید نشان دهد که جبهه گیری سیاسی او یا خانواده اش در برابر هیتلر در آن زمان چه می بوده است؟