درباره نویسنده :
آرمان مستوفی در سال 1326 هجری خورشیدی (2506 ایرانی) در یکی از روستاهای نزدیک شهسوار زاده شد. از دانشگاه تهران در رشته روزنامه نگاری فارغالتحصیل شده و از سال 1348 (2528) به عنوان خبرنگار به کار در تلویزیون ملی ایران پرداخت. او تا پیش از انقلاب اسلامی، در سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران مسئولیتهای گوناگونی، تا رده مدیریت کل داشت و در نقاط مختلف کشور (تهران، رشت، گرگان، خرمآباد، یزد و بندرعباس) خدمت کرد. پس از انقلاب اسلامی، در سال 1358 (2538) کمیسیون پاکسازی او را به انفصال دائم از خدمات دولتی محکوم کرد و پروندهاش را به عنوان ضد انقلاب، به دادگاه انقلاب اسلامی فرستاد. در چنین شرایطی، آرمان مستوفی از کشور خارج شد و از فرانسه درخواست پناهندگی کرد. در فرانسه، او به مدت چند سال با شاپور بختیار همکاری داشت و پس از آن، همراه با شماری از کوشندگان سیاسی، برای ایجاد تفاهم، هماهنگی و همکاری بین گروههای مختلف مخالف رژیم اسلامی فعالیت کرد؛ فعالیتهایی که به نتیجه نرسید. پس از اشتغال به مشاغل گوناگون، آرمان مستوفی در سال 1378 (2558) به عنوان خبرنگار به رادیو بین المللی فرانسه پیوست. او در سال 1385 (2565) به پراگ رفت و به عنوان ژورنالیست در رادیو فردا مشغول به کار شد و سه سال بعد، به مدیریت آن رادیو منصوب شد و تا پیش از بازنشستگی در سال 1396 (2576) به مدت هشت سال این مسئولیت را به عهده داشت.
برگرفته از کتاب :
رضاشاه و روحانیون: در گذشته برخی از مردم می پنداشتند که حضورشان در لحظه تحویل سال در زیارتگاه های دینی برایشان شگون دارد. با چنین باوری، در نوروز 1306، ملکه عصمت الملوک و دو دختر رضاشاه، شمس و اشرف به قم رفتند تا در لحظه تحویل سال در حرم حضرت معصومه باشند. آنها در غرفه بالای ایوان آینه نشسته بودند. چادر سرشان بود اما نه چادر سیاه بلکه چادر سفید گلدار، مقنعه و روبند هم نداشتند و صورتشان باز بود. واعظی به نام «سید ناظم» مردم را تحریک کرد که خانواده شاه را از حرم بیرون کنند. خبر به آیت الله محمد تقی بافقی رسید. او به خانواده رضا شاه پیغام داد که : «... شما اگر مسلمان هستید نباید با این وضعیت در این مکان مقدس حضور یابید و اگر مسلمان نیستید که اصلا حق ندارید به این مکان بیایید.» خانواده پهلوی به پیام آیت الله محمدتقی بافقی توجه نکردند. دقایقی بعد آیت الله بافقی شخصاً به حرم رفت و همسر و دختران رضاشاه را از آنجا بیرون کرد. ماجرا را تلفنی به رضاشاه خبر دادند. او دسته ای سرباز را به قم فرستاد و خودش هم بلافاصله حرکت کرد و پیش از سربازان به قم رسید، مستقیماً به حرم رفت و به افسران و پاسبان هایی که خود را به محل رسانده بودند، دستور داد هر عمامه به سری را می بینند بزنند. آخوندهایی که در کنار ضریح پناه گرفته بودند نیز از کتک خوردن مصون نماندند. رضاشاه سپس دستور دارد آیت الله محمدتقی بافقی را بگیرند و به حرم حضرت معصومه بیاورند و ....(صفحه 275-274)