کتاب «رضاشاه، فرزند ایران» زندگینامه سیاسی مردی است که از میان مردم برخاست و هنگامی که ایران ما در حال فروپاشی و پریشانی بود آن را نجات داد و به راه ترقی و سربلندی برد. هشت دهه پس از خاتمه پادشاهی او می بینیم که تقریبا هرچه در ایران هست در زمان سلطنت وی و بدون کوچکترین کمک خارجی بنیان نهاده شد. این کتاب برای اولین بار در شرکت کتاب به چاپ رسیده است.
درباره نویسنده :
دکتر هوشنگ نهاوندی وزیر پیشین ، رئیس اسبق دانشگاه های پهلوی و تهران، آخرین رئیس هیأت مدیره انجمن آثار ملی، عضو وابسته فرهنگستان علوم اخلاقی و سیاسی فرانسه، مولف و مترجم 14 کتاب به زبان فارسی پیش از انقلاب، 9 کتاب به زبان فرانسه درباره تاریخ ایران و انقلاب اسلامی که پس از انقلاب بعضی از آنها به چند زبان خارجی نیز ترجمه شده است. وی پس از انقلاب، 15 سال در دانشکده های دانشگاه پاریس تدریس کرده و اکنون در بروکسل زندگی می کند.
در این کتاب می خوانید:
« رضا برای آنکه قزاقی ساده و صاحب منصبی فرمانبردار در لشکری باشد که فرمانده آن و افسران مافوقش خارجی باشند، آفریده نشده بود. نمی توانست بپذیرد که اوامر و نواهی که ناچار به اطاعت از آنها بود به زبان روسی باشد نه به فارسی. اصولاً فرمانبری از خارجیان را برنمی تافت. ایرانی دیگر، با نظم و ترتیب و حکومتی دیگر با هدف های دیگر می خواست که اختیار امور آن با ایرانیان باشد...»(ص 13)
« قبل از پایان سلطنت رضاشاه، راه آهن سرتاسری غرب به شرق از تهران به شاهرود رسیده بود و از پایتخت به قزوین، زنجان و سپس میانه. روس ها بعضی از ایستگاه های نیمه تمام و بقیه این دو مسیر را بمباران و ویران کردند که سپس بازسازی شد. همچنین ساختمان راه آهن تهران به اصفهان- کرمان و بندرعباس آغاز شد که در شهریور 20 به قم رسیده بود. ..» (ص:215)
« قبل از کودتای سوم اسفند، ایران فاقد تشکیلات بانکی و پولی بود. در 14 اردیبهشت 1304 نخستین بانک ایرانی برای اداره امور و وجود بازنشستگی قشون تشکیل شد و بانک پهلوی نام گرفت که سپس بانک سپه تغییر نام یافت و یکی از بزرگترین شاید دومین بانک کشور شد...»(ص 217)
« من از پله ها پایین دویده و به استقبال او شتافتم. آثار خستگی و غم از چهره ایشان نمایان بود و به قدری خسته و افسرده بودند که هنگام بالا آمدن از پله ها به کلی به من تکیه کردند و من در حقیقت ایشان را از پله ها بالا بردم. اعلیحضرت را به اتاقی که برای پذیرایی و استراحت ایشان تخصیص داده شده بود، راهنمایی کردم. همه افراد خانواده گرد شاه جمع شدند. هیچ کس سخنی نمی گفت و غم و اندوه از همه چهره ها می بارید. اعلیحضرت با لحن ملاطفت آمیزی فرمودند: غصه نخورید، غصه آدم را خرد می کند، صبور و بردبار باشید و ...» ( ص 284)
کتاب «رضاشاه، فرزند ایران» زندگینامه سیاسی مردی است که از میان مردم برخاست و هنگامی که ایران ما در حال فروپاشی و پریشانی بود آن را نجات داد و به راه ترقی و سربلندی برد. هشت دهه پس از خاتمه پادشاهی او می بینیم که تقریبا هرچه در ایران هست در زمان سلطنت وی و بدون کوچکترین کمک خارجی بنیان نهاده شد. این کتاب برای اولین بار در شرکت کتاب به چاپ رسیده است.