طبق آمار نه چندان موثّق بيش از يك ميليون نفر و به قولى تا سه ميليون، بار و بنديل را بسته و با ماشينهاى قراضه خود تمام پاركها، خيابانها و پياده روهاى استان گيلان و مازندران و سواحل زيباى درياى خزر را اشغال كرده بودند. هجوم اينهمه مسافر باعث شد كه مايحتاج مردم كمياب شود و قيمتهاى اجناس سر به آسمان بزند. از جمله با ورود اينهمه ماشين صفهاى طولانى در جلوى پمپ بنزين ها تشكيل شد و بسيارى از مسافران بدليل نداشتن سوخت و محل خواب مجبور شدند كه شب را در همان صف بنزين و درون اتومبيل يا كنار خيابان به صبح برسانند. ديرى نگذشت كه سوخت جايگاه ها هم تقريباً تمام شد و مردم بيچاره از اينجا رانده و از آنجا مانده در به در بدنبال بنزين مى گشتند تا از آن خراب شده جان خود را به در ببرند. شكم را مى شد با يك ساندويچ نان، پنير و هندوانه بطور موقّت سير كرد امّا ماشين بدون بنزين حتّى يك قدم قادر به حركت نبود.
بياد دارم كه در ايام جوانى و سالهاى قبل از اين انقلاب نه چندان شكوهمند اسلامى هرگاه براى تفريح به شمال مى رفتيم در كنار جاده هاى سرسبز گيلان و مازندران كودكانى ايستاده بودند كه براى كالاى خود تبليغ مى كردند و بر سر ماشنهاى گذرى داد مى كشيدند كه ( پلاژ، اطاق، كاهو، پرتقال، هندوانه، فلفل، انجير و … ) . مسافران هم مطابق احتياج توقّف مى كردند و معامله جوش مى خورد. امّا اينهفته ورق برگشته بود و مردان جوانى با در دست داشتن يك گالن بيست ليترى خالى در اطراف شهر پرسه مى زدند و با نشان دادن آن به مشترى حالى مى كردند كه بنزين دارند و وقتى مسافر مستاصل و بخت برگشته مى پرسيد چند براحتى مى گفتند يك تومن! يعنى بيست ليتر بنزين يك ميليون تومن و با سيستم كارت به كارت معامله را در همان كنار خيابان انجام مى دادند.
بياد دارم كه در سال ١٣٤٩ دولت مرحوم هويدا تصميم گرفت كه قيمت بنزين را از ليترى شش ريال به هشت ريال و بليط اتوبوس را از دو ريال به سه ريال افزايش دهد. چشمتان روز بد نبيند دانشجويان دانشگاهها را تعطيل كردند و در يك روز مردم به خيابانها ريخته آنقدر اتوبوسها را چپه كردند و پمپ بنزينها را آتش زدند كه دولت از خر شيطان پائين آمد و تا زمان انقلاب قيمتها ثابت ماند. اگر امروز مرحوم امير عباس هويدا از گور بيدار شود و ببيند كه در كشور ايران با آنهمه نفت و ثروت و بعد از چهل و سه سال همان مردم با التماس بنزين را ليترى پنجاه هزار تومن مى خرند حكم اعدام خودش را مجدداً امضاء خواهد كرد!
نویسنده: بهداد جاودان – آتلانتا