نیلوفر منصوری - خبرنگار و گوینده رادیویی: چه فرزانگاني از جمله سهراب، شافعي، زندهرودي، تناولي و اژدري از گذرگاه اين نگارخانه عبور كرده بودند.
خاطرم هست آن روز معصومه سيحون اين پيشكسوت و پاسدار فرهنگ از خودش گفت كه تمام عمرش را در اين نگارخانه گذرانده، به ياد دارم كه از جوانان سخن گفت كه شهداي هنر معاصر هستند.
كه هيچ كدام از مسئولين در عمل هنر آنها را ميزباني نميكنند.
غصهاش آينده اين امر مهم بود؛ نگهباني و پاسداري از آثار مفاخر ايران. حتي همان جا وعده داد كه نادر پسرش پس از او گالري را محافظت خواهد كرد.
بله ، تواضعي ملموس داشت، آن اشكي كه در چشم داشت وقتي بهمن فرمانآرا بر دستانش بوسه ميزد.
***
١٢ سال بعد:
امروز سري به گالري سيحون زدم؛
ميراث خانواده بزرگ سيحون در اين سوي آبها. حاصل ٥٠ سال خون دل خوردنها، دلسوزيها و صبوريهاي معصومه سيحون همانا دخترش مريم سيحون است كه اين كوله بار فرزانگي را متعهدانه به مانند مادر هر چند سخت، هر چند دور به دنبال كشيده است.
مريم جاي خطوط و رد پاي قديميترين گالريدار زن ايران را پي گرفته تا در اين نقطه از غربت، در اين سوي بيبازگشت، در اين آخرين نقطه از توقف ايرانيان، همچنان آثار هنري فاخر را به نمايش گذارد آن هم اينجا، در تلاقي شرق و غرب. در رقابت فزاينده هنرهاي نامحدود فرا جهاني كه سر به فلك كشيدهاند. كار او چه بسا از لحاظي دشوارتر و چالش برانگيز تر از مادر بودهاست.
***
گالري سيحون اين هفته ميزبان هنرمندي جوان است.
فرزانه توانا كه زاده شهر اصفهان است و روحش از كودكي با هنرهاي باستاني اين شهر اجين بوده است، در پيِ اتمام تحصيلات خود در رشته طراحي داخلي ساختمان در انگلستان و در راستاي اعتقادش كه فكر ميكند بايد از هنر بيشتر در زندگي روزانه استفاده كرد و لذت برد و با استفاده از خلاقيت و روح جستجوگر خود و البته با حمايت و معرفتِ اساتيد ايراني از جمله اصغر معتمدي كه يكي از استادان خبره و قديمي اين كار است، با شور و رنگ، با عشق و پارچه، با غالبهاي چوبي اين هنر كهن درآميخت و در صدد برآمد تا با نگاهي متفاوت و عميقتر شكل جديدي از اين هنر را براي نوازش چشمان ما بيافريند.
فرزانه قلمكار است. ولي آثار وي به سان گونههايي نيست كه ساليان سال سينه به سينه گرديده و به ديد عموم رسيده.
فرزانه با ساده كردن طرحها، ريتم آنها را از تكرار خارج كرده و رنگ این آثار را به زندگي و سليقه امروزه مردم نزديكتر كردهاست، تا جايي كه در بخشي از كارهايش به وضوح جسارت رنگ و غالبها كه سر از دنياي مدرن امروز در آوردهاند را ميبينيم .
به عقيده او چهارچوبهاي قديمي و تكراري، روح و عشق والاي اين هنر را در سالهاي گذشته جا گذاشتهاست!!
او ميگويد «من و بته جقهها در روندي چند ساله بارها و بارها خود و چهارچوبها را شكستهايم تا به رقص و آزادگي امروز رسيدهايم...»
وي همچنين اين شكستن را آغاز سفري بي انتها ميداند!
صحبت من با فرزانه به درازا كشيد، او برايم معناي تغيير مثبت و كارآمد در يك اثر هنري را تفسير كرد و من از ديدن آثار او بر در و ديوار نگارخانه نام آشناي سيحون لذت ميبردم.
معصومه سيحون به يادم آمد و آن روز بزرگداشت و هفته ميراث فرهنگي در تهران...
فرزانه را كه ديدم ياد آن گل واژه «شهداي هنر معاصر» افتادم، به ياد سفر بيپاياني كه نزديك به ٥٠ سال پيش در تهران شروع شد، به لسآنجلس رسيد و بيانتها خواهد ماند.
به خاطر آوردم همه ما اينجا در اين نقطه تاريخي و جغرافيايي وارثيم، و خلف و ميراث دار يك آرمان مشتركيم كه امروز اينجا به يك رسالت معنوي بدل شده است.
در و ديوارهاي گالري سيحون هر هفته شاهد و ناظر يك اتفاق ويژه هنري در لسآنجلس است و گاه با هر نسيمي، صداي آشنايي، لبخندي يا چشم پر بصيرتي خود را در كوچه باغهاي شميران تصور ميكند.