اتفاقا «خوشبختانه» یک مسافر هم پیدا میشود که هممسیر با بیمارستاناش است، این قهرمان داستان ما موفق میشود با درد زایمان کماکان رانندگی کند و مسافر را به مقصد برساند و بعد راهی بیمارستان شود. معلوم است که دردها، درد زایمان بود و «لیفت» با افتخار عکس نوزاد متولدشده را هم منتشر کرد که یک تیشرت با لوگوی تبلیغی «لیفت» هم تنش کردند، ماشین تبلیغاتی «لیفت» تو چشم ما میکند که زن داستان نمونه «هیجانانگیزی» است که کار در یک شرکت اینترنتی و اپلیکیشن «خلاق»میتواند چقدر «هیجانانگیز و منعطف»باشد و «شما هم یک داستان هیجانانگیز دربارهی لیفت دارید؟ عکس و ماجرا با هشتگ فلان و کوفت و درد منتشر کنید.
سیل کامنتها سرازیر که وای چه قشنگ، چه مامانی، چه کیوت، این نمونهای از «سختکوشی و تعهد بهکار»است که آمریکا را بهترین کرده است و روایتی از «عاشق کار بودن» و کیلو کیلو خزعبلات از این دست... «نيويوركر» بهدرستی تاکید میکند که همه این ماجرای شرمآور فقط و فقط آفتاب آمد دلیل آفتابی است از فاجعه کار در آمریکا، زرنگی و شارلاتانبازی شرکتهای «کارآفرین» مثل «لیفت» که راننده را حتی راننده حساب نمیکنند و کارمند که مجبور بشوند حداقلی از خدمات را برای او فراهم کنند. داستان نمونه روشنی است از فاجعه نبود بیمه درمانی، نبود مرخصی زایمان، ترس و هراس از بیپولی و نداشتن نظام حمایت اجتماعی و بدبختی عظیم کارگر و کارمند در این مملکت که زن درحال زایمان را مجبور میکند برای ۱۱ دلار بیشتر با درد زایمان هم براند. نظام شغلی بیماری که تو را مجبور میکند تا آستانه مرگ جان بکنی برای چندرغاز و نه وقت و نه پول داشته باشی که به سلامت جسم و روانت حتی فکر کنی.
نویسنده چقدر بجا و درست رمان طنز تلخ و سیاه
«A Cool Million» را یادآوری کرده است که قهرمان بیچاره آمریکایی داستان، آستین بالا زد تا خانه مادرش را از چنگ شرکتهای وام و طلبکاران نجات بدهد و نتیجه این شد که در راه نجات تنها دارایی مادیشان، چشم و دندان و پا و مو و انگشت خود را از دست داد. بله، با «سختکوشی و تعهد» قهرمان داستان ما «آمریکا باز هم آمریکایی شد.»
هوووورا....هشتگ بزنید و «ماجراهای هیجانانگیز» خود با این «کارآفرینان خلاق» را جیغ بزنید.