همانطور که انگین اوندر، روزنامهنگار ترک در مقالۀ «مردی از قاسمپاشا»، که ترجمۀ آن در آسو منتشر شده، مینویسد، این سخنان در سال ۲۰۱۵ و اندکی پس از انتشار مقالهای انتقادی در «نیویورک تایمز» بر زبان اردوغان جاری شد. او تنها یک روز بعد، به دلیل مشابهای به خبرگزاری رویترز هم حمله کرد و به روش مرسوم خود، دگراندیشان و مخالفان داخلی و خارجی را نیروهایی اهریمنی جلوه داد.
به نظر اوندر، این راهکار چون بسیار ساده است شاید موفقترین راهکار در سیاست مدرن باشد. کشورهای غربی میشوند گرگهای بد گنده، در مقابل مردم ترکیه که در عوض متواضع، اخلاقمدار، صادق و خوب هستند. این شاید مثال خوبی از "غربشناسی" باشد، یعنی پلید نشان دادن کل یک تمدن و جغرافیا برای مقاصد سیاسی خویش. راهکار مورد نظر اوندر چیزی جز «پوپولیسم» نیست، موجی که با خیزشی جهانی از فیلیپین تا لهستان، از ترکیه تا مجارستان و از روسیه تا آمریکا را فرا گرفته است.
یان-ورنر مولر، استاد سرشناس علوم سیاسی دانشگاه پرینستون در آمریکا، در کتاب «پوپولیسم چیست؟» تصریح میکند که پوپولیسم نه یکی از اجزای واقعی سیاست دموکراتیک مدرن است و نه نوعی آسیب وارده از سوی شهروندان بیعقل. پوپولیسم سایۀ دائمیِ سیاست مبتنی بر نمایندگی است. همیشه ممکن است که یک بازیگر سیاسی به نام "مردم واقعی" سخن بگوید تا با نخبگان قدرتمند حاکم مبارزه کند.
در آتن باستان اثری از پوپولیسم نبود؛ شاید مردمفریبی وجود داشت اما خبری از پوپولیسم نبود، چون پوپولیسم تنها در نظامهای نمایندگی وجود دارد. پوپولیستها با اصل نمایندگی سیاسی مخالف نیستند؛ آنها فقط پافشاری میکنند که تنها خودشان نمایندگان مشروع مردم باشند.
مولر با اشاره به اردوغان میگوید که او در یکی از کنگرههای حزبی، در اعتراض به منتقدان پرشمار داخلی خود، گفت: «مردم ما هستیم. شما کی هستید؟» البته او میدانست که مخالفانش هم تُرک هستند. ادعای نمایندگیِ انحصاری، ادعایی تجربی نیست؛ ادعایی همواره آشکارا "اخلاقی" است. پوپولیستها وقتی برای دستیابی به قدرت فعالیت میکنند، رقبای سیاسی خود را بخشی از گروههای نخبگان فاسد و هرزه میخوانند و وقتی به قدرت میرسند، هیچ اپوزیسیونی را مشروع و موجه نمیشمارند. منطق پوپولیستی همچنین بهطور ضمنی بر این دلالت میکند که هرکس که از احزاب پوپولیست حمایت نکند، به معنای واقعیِ کلمه جزء مردم نیست، مردمی که همیشه درستکار و از نظر اخلاقی منزه شمرده میشوند. به بیان ساده، پوپولیستها ادعا نمیکنند که ما ۹۹ درصد هستیم، بلکه بهطور ضمنی میگویند که ما ۱۰۰ درصد هستیم.
مولر میگوید: «پوپولیستها پس از به قدرت رسیدن نیز میتوانند همۀ ناکامیهای خود را به گردن نخبگانی بیندازند که پشت پرده، در داخل یا خارج از کشور، فعالیت میکنند.» اردوغان هم نهتنها مخالفان داخلی خود را جزئی از مردم «واقعی» نمیشمارد، بلکه مخالفان اروپایی خود را «فاشیست» یا «بقایای نازیها» میخواند.
مولر میافزاید: «بسیاری از برندگان پوپولیستِ انتخابات همچنان مانند قربانیها رفتار میکنند؛ اکثریتها همچون اقلیتهای ستمدیده عمل میکنند .رجب طیب اردوغان هم وانمود کرده که ستمدیدهای دلیر است؛ او همیشه تظاهر کرده که مبارزی اهل محلۀ پر از خشونت قاسمپاشای استانبول است که با شهامت علیه سردمداران قدیمی آتاتورکگرای جمهوری ترکیه به پا خاسته؛ حتی مدتها پس از آنکه کل قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را قبضه کرده است.»
انگین اوندر مینویسد که اردوغان در سال ۲۰۰۷ و پس از مذاکره با جورج بوش در نطقی گفت: «من در ابتدای جلسه به آقای بوش گفتم "اگر تو اهل تگزاس هستی، من هم اهل قاسمپاشا هستم. به او گفتم که صبر و تحمل ترکیه حدی دارد. ما دیگر تحمل نمیکنیم.» وقتی که یکی از حضار از اردوغان پرسید که آیا بوش قاسمپاشا را میشناسد، پاسخ او ساده و صریح بود: «یاد گرفت. حالا دیگر میشناسد."»
قاسمپاشا محلهای کارگرنشین است، در تقابل با محلههای مرفه استانبول، از جمله پِرا، که نماد غربگرایان و سکولارهای هوادار آتاتورک بهشمار میروند. بهقول اوندر،با ظهور اردوغان، قاسمپاشا تبدیل به اصطلاحی فراگیر شد که نهتنها مصادیق اقتصادی و جغرافیایی را در بر میگرفت، بلکه شامل یکجور سبک زندگی یا هویت هم میشد. برای حامیان اردوغان، این به معنی نزدیکتر بودن به «مردم» بود، امتیازی که بهنظر آنها نخبگان روشنفکر و سیاسی کشور از آن بیبهره بودند. (ادامه دارد. پایان قسمت اول)
نویسنده مقاله: عرفان ثابتی، جامعه شناس و پژوهشگر فلسفه