از ولايت چه خبر!
به روز شده در      چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404     -   Wednesday May 21 2025

قديمها كه ابزار و ادوات خبر رسانى مثل امروز وجود نداشت؛ اگر كسى بدليل شغل و خريد مايحتاج و يا كار فصلى، خدمت سربازى و امثالهم از ولايت خود به مركز استان و يا پايتخت مى آمد، اكثرا بعد از چند روز نامه اى به خانواده مى نوشت تا آنان را از سلامت و اخبار موقعيت خود باخبر بكند و چون اكثر افراد سواد نداشتند معمولاً به يك آشنا يا ميرزا بنويس رو مى انداختند تا مكنونات قلبى بوسيله آنان نوشته شود و دقيقاً بهمين خاطر، تم و زمينه اكثر نامه ها چندان فرقى با هم نمى كرد و فقط اسامى متفاوت بود.
تبلیغات در خبرگزاری ایرانشهر
HEIDARI SAMAN
نامه اين چنين شروع مى شد كه:
 
" سلام ، حال شما چطور است؟ مادر خوبست؟ حاج آقا خوبند و ………. از قول من به عمو جان و دائى جان و خاله جان و …….. سلام برسانيد" و صد البته چون تشنه اخبار ولايت خود بودند در اواسط نامه اضافه مى كردند كه «از ولايت چه خبر»
 
حقير نيز كه چهل و هشت سالى مى شود كه از ولايت دورم اين هفته و از روى كنجكاوى همين پرسش معروف را براى دوستان و يارانى كه هنوز با آنان در تماس هستم ارسال كردم تا كمى با احوالات كشور برباد رفته ام, آشنا شوم. چشمتان روز بعد نبيند پيامهایى كه دريافت كردم آنچنان دلخراش و رعب آور و غير قابل هضم بود كه رعشه به روح و روان انسان مى انداخت. در ذيل چند نمونه آنرا مى خوانيد:
 
"اصغر آقا در چهل و هفت سالگى سكته كرد و مرد، جواد آقا كه با زن و سه بچه از عروسى خواهر زن خود از اصفهان بر مى گشتند، در جاده تصادف كرده و همه در دم كشته شدند و از پرايد آنها فقط يك فرغون آهن پاره باقى مانده و فعلاً هيچكس هزينه كفن و دفن پنج نفر را نمی تواند به عهده بگيرد، خواهشاً اگر ميتواني كمك مالى بفرست، نرگس خانوم سرطان گرفته و هر آمپول ايشان كه پيدا هم نمى شود حدود يك ميليون و دويست هزار تومان است ايشان هم التماس دعا دارد. آقاى مرادى هم كه با كلى قرض و قوله و زحمت و مرارت مزرعه خود را به اميد صادرات پياز و گوجه فرنگى كاشته بود؛ محصول روى دستش ماند و ورشكست شد الان از دست طلبكارها آفتابى نمى شود، چلوكبابى "صداقت" را يادت مى آيد!! هفته گذشته آنرا بستند و مغازه را پلمب كردند چونكه خر را ذبح كرده و گوشت آنرا بنام كباب درجه يك و همبرگر مخصوص به خورد خلق الله داده بود. پسر آقاى جوادى را هم كه از دو سال قبل در زندان بود اعدام كردند و هنوز جسدش را به پدر بيچاره تحويل ندادند. دو پسر شمسى خانوم هم به جرم مواد مخدر در زندان هستند  منهم فعلا بيكارم و با همان وانت قراضه سوخت قاچاق را به نزديك مرز مي رسانم و دستمزد بخور و نميرى در میآرم اما بايد مجددا به خانه ديگري نقل مكان كنم چونكه صاحبخانه دو ميليون ديگر به اجاره اضافه كرده . گرانى بيداد مى كند و قيمتها سرسام آور است. همان يخچال قديمى كه داشتيم امسال براى دومين بار بخاطر قطع برق موتور سوزانده و دو تومن براى تعمير آن مى خواهند، مادر خانوم هم از پله ها افتاده و سر و دستش شكسته و فعلا مشغول تهيه هزينه بيمارستان ايشان هستيم. تجارتخانه آقاى ناظمى هم بعد از شصت سال فغاليت بسته شد چون يك عده از خدا بيخبر با كلاهبردارى تمام اموالشو بالا كشيدند. خانواده آقاى محمدى هم بيچاره شدند چون بعد از فوت ايشان عروسها و دامادها و پسران و دختران بر سر تقسيم ارث و ميراث كارشان به دعوا و چاقو كشى و كتك كارى كشيد و الان چشم ندارند همدیگر را ببينند. دختر آقاى اتابكى هم در دوبى "كاسب " شده و بعد از چند عمل جراحى روى صورت و بدن مى گويند كه به دسته پلنگان پيوسته، والله و اعلم ….كارخانه همّت هم تعطيل شد و الان كلٌى از اهل ولايت بيكارند. اگر بد خط مى نويسم ببخشيد چونكه برق رفته و من زير نور فانوس اين نامه را با لب تشنه براى شما مى نويسم چرا كه آب هم نداريم. اصغر پسرم هم به شما سلام ميرساند و دستبوس است البته امسال به دبيرستان نرفت چون دو ميليون تومن شهريه مى خواستند زهرا را هم با اينكه خواستگار دارد شوهر نداديم چون هزينه ميلياردى عقد و عروسى و جهاز را نداريم. الان دارم نان خالى دو شب مانده را كه مثل لاستيك جنرال  سياه و خشك هست سق ميزنم . خدا وكيلى اگر دارى هزار دلار بمن قرض بده بزودى جور ميكنم و بهت پس ميدم. " امضا… هموطن  ١٤٠٤
 
نویسنده: بهداد جاودان- آتلانتا
 
بیشتر بخوانید.....
تبلیغات
HEIDARI SAMAN
دکتر کامران یدیدی
خبرگزاری ایرانشهر در شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت مربوطه به خبرگزاری ایرانشهر می باشد
Iranshahr News Agency Copyright ©