در این کتاب می خوانید :
همه ماجرا با آگهی بالا شروع شد. تنهائی، گرفتاری های شخصی و مالی، گرمای شدید و طاقت فرسای «دالاس»... همه دست به دست هم داده مرا مجبور به دادن آگهی صفحه قبل کرد . نمی دانستم چکار کنم ، کلافه و سردرگم بودم. ... احتیاج به یک هم صحبت داشتم. احتیاج به یک مشاور، عاملی لازم داشتم که برای مدت کوتاهی هم که شده، باعث بشود تا گرفتاری هایم را فراموش کنم ... یا دست کم ، کمتر نگران آنها باشم . واقعیتش را بخواهید تنها گرفتاری هایم نبودند که عذابم می دادند. تنهایی و بی کسی بزرگترین عامل این تصمیم گیری بود و اینکه تنها باشی و ....
برای خرید کتاب اینجا کلیک کنید