«دیرینهمرضشناسی۱» نامِ یکی از زیررشتههای باستانشناسی است. هدفِ این رشته مطالعۀ الگوهای بیماری میان انسانهای باستانی است. یکی از یافتههای جالبِ توجه و پرشمارِ این تحقیقات، یافتنِ ریههای سیاهشده در اجسادِ انسانهای باستانی است. این الگو تقریباً در تمامِ جوامع باستانی در سراسر جهان، به کرات پیدا شده است. در بسیاری از موارد، چنان حجمی از دود در ریۀ این انسانها انباشت شده است که گویی در اوجِ انقلابِ صنعتی، دیوار به دیوارِ کورههای زغالسنگ زندگی میکردهاند. باستانشناسان معتقدند دودِ جمعشده در خانههای باستانی، چنین بلایی سرِ ریۀ انسانها میآورده است. در واقع، خلاصشدن از دود در محیط خانه، برای هزاران سال، مشکلِ بزرگی برای پدربزرگهای ما بوده است. روزنههای کوچک نمیتوانست همۀ دود را به بیرون براند، و سوراخهای بزرگ سرما و برف و باران را درونِ خانه میآورد. بنابراین اولین صورتِ «مرگ تدریجی به خاطرِ دود» به گذشتههایی دور بازمیگردد. دورانی که محیطِ درونِ خانهها که امروز محافظِ ما دربرابرِ آلودگی بیرون است، خود از آلودهترین مکانها بود.
بخشی از ماجرا با انتقالِ آشپزی به بیرون از خانه یا دستیافتن به راه و رسمِ ساختنِ شومینه برطرف شد. با این حال، تعداد خانوادههایی که تواناییِ مالی ساختنِ شومینه را داشتند اندک بود و همیشۀ سال نمیشد در فضای باز آشپزی کرد. نویسندگانِ فراوانی از خانههای مملو از دود نالیدهاند. مثلاً شکسپیر روزی نوشت که: خانۀ پر از دود، به اندازۀ اسبی خسته، یا همسری بداخلاق آزاردهنده است۲.
قبل از پیدایشِ زندگیِ شهریِ جدید، عمدتاً هوای بیرون از خانهها صاف و مطبوع بود. البته این به معنای آن نیست که مردمِ ساکن در شهرهای بزرگِ دورۀ پیشامدرن، هیچ تصوری از آلودگیِ هوای شهری نداشتند. برای مثال، پزشکان به سنکا، مورخ رومی که در تمامِ دوران زندگی خود مریضاحوال و ضعیف بود، توصیه کرده بودند هر چه زودتر از روم بیرون برود، تا هوای پاکِ بیرونِ شهر، دوباره سلامتی را به او بازگرداند۳. به خاطر داشته باشید که شهرها در دورانِ باستان، اگرچه کوچک بودند، معمولاً بسیار متراکم و تودرتو ساخته میشدند. شهر باید آنقدر فشرده ساخته میشد که بشود اطرافِ آن را برج و بارو ساخت، یا در برابر تهاجمِ بیگانگان بهراحتی از آن دفاع کرد. برای مثال، گذرگاههای شهر یزد، چنان باریک ساخته میشدند که دو اسبسوار نتوانند کنارِ هم از هیچ کوچهای رد شوند. طبیعی است که در چنین تراکمِ بالایی، دودِ اجاقها، نانواییها، رنگرزیها، آهنگریها و حمامها، در فضای کوچکی جمع میشد و رفته رفته به نوبۀ خود هوا را آلوده میکرد.
بههرحال، ماجرا با آغاز تحولاتِ گستردهای که امروزه به آن «مدرنیته» میگوییم، شکل و شمایلِ کاملاً تازهای به خود گرفت.
اولین تغییر محسوس، استفادۀ گسترده از آهک در ساختمانسازی بود. برای فراوریِ آهک سوزاندنِ حجم انبوهی از چوبِ بلوط لازم بود که دود و آلودگیِ فراوانی ایجاد میکرد. در قرنِ دوازدهم، شیوۀ جدیدی از تولیدِ آهک در لندن آغاز شد که رفتهرفته این شهر را به پرسابقهترین شهرِ جهان در مسائلِ مرتبط با آلودگی هوا تبدیل کرد: سوزاندنِ زغالِسنگِ دریایی۴. طیِ مدت کوتاهی اهالیِ لندن چنان زغالسنگ سوزاندند که در پایانِ قرنِ سیزدهم، ادواردِ اول، پادشاه انگلستان اکیداً دستور داد که سوزاندنِ زغال سنگ در لندن، به دلیلِ دود فراوانِ آن ممنوع است. البته کسی به دستور پادشاه عمل نکرد۵. این اولین تلاش برای کنترلِ آلودگی هوا و البته اولین شکست در چنین کاری بود. زغالسنگ سوختِ محبوب صنایعِ آن دوران بود و تا صدها سال بعد، همچنان محبوبیتِ خود را حفظ کرد (همین امروز نیز یکی از اصلیترین سوختهای فسیلی در صنایعِ چین، ایالات متحده و هند، زغال سنگ است).
اینفوگرافی آلودگی هوا را با کیفیت بالا از قسمت «ضمیمه» در بالای صفحه دریافت کنید.
از قرنِ شانزدهم، صنعتهای جدید شروع به گسترش کردند. کارخانهها معمولاً در خودِ شهرها ساخته میشد تا دسترسی به کارگر و بازار آسانتر باشد. رفته رفته شهرهای بزرگِ اروپا، و در رأسِ آنها لندن و منچستر، در دود فرو رفتند. در قرنِ هجدهم، استفاده از زغالسنگ رشدی تصاعدی یافت. علاوه بر هوا، آلودگیِ وسیعی رودخانههای اروپایی را فراگرفته بود. همهگیر شدنِ شومینهها، باعث شد زغالِ سنگ به سوختی خانگی نیز تبدیل شود. بین سالهای ۱۵۸۰ تا ۱۶۸۰، مصرفِ زغال سنگ در لندن، از ۱۰ هزار تن در سال به ۳۶۱ هزار تن در سال رسید۶. این در حالی بود که طیِ قرنهای چهاردهم تا هفدهم، مساحتِ فیزیکی لندن، تغییرات بسیار اندکی کرده بود. یعنی در فضایی به محدودیتِ قبلی، جمعیت از کولِ هم بالا میرفت و دودِ زغالسنگ چندین و چند برابر میشد. از قرنِ هفدهم بارانهای اسیدی در لندن شروع شده بود. چنانکه کلیسای سنتپل، مهمترین کلیسای لندن، در اثرِ خوردگیِ بارانهای اسیدی، به شدت آسیب دیده بود. در همین دوران بود که اولین فعالِ رادیکالِ محیطزیست در لندن، جان اِوِلین۷ خطابهها و کتابهای خود را علیهِ استفادۀ افراطی از زغالسنگ مینوشت. او در یکی از یادداشتهایش نوشت: «کلیساها و ساختمانها کهنه به نظر میرسند، لباسها و وسایلِ خانه بو میدهند، نقاشیها به زردی میزنند، باران و شنبم و آب، سمی شدهاند، گیاهان و گوزنها از بین رفتهاند و سلامتی و بهروزی انسانها نابود شده است۸». بهترین راهحلی که به نظر اِوِلین رسید، این بود که از زغالسنگ استفاده نکنیم و دوباره چوب بسوزانیم. راهِحلی بیفایده که کسی آن را جدی نگرفت. از پایانِ قرن هجدهم، کلمۀ «آلودگیِ هوا» اندک اندک به نوشتههای ادبی هم راه یافت. حتی بعضی از نویسندگانِ رمانتیکِ لندنی دربارۀ «دودِ دوستداشتنی» لندن قلمفرسایی میکردند.
از انتهای قرنِ هجدهم، موتورهای بخار نیز از راه رسیدند. طیِ قرنهای هجده و نوزده، قانونگذاریهای متعددی برای کنترلِ آلودگی کارخانهها صورت گرفت. این اقدامات اگرچه بیتأثیر نبود، اما نتوانست روندِ رو به افزایشِ انباشتِ آلودگی در لندن را متوقف کند. در میانۀ سالهای قرن نوزدهم، اندک اندک لندنیها چیزِ جدیدی کشف کردند: مه.
لندن همیشۀ تاریخ تا حدودی مهآلود بوده است، اما در قرنِ نوزدهم، این مه غلیظتر و طولانیتر شد. شهر روزهای متوالی در مه بیپایان فرو میرفت. دانشمندان به فکر افتادند که چهبسا این مه به آلودگیِ هوا ربط داشته باشد. تحقیقاتی در این زمینه انجام شد و نتیجۀ آنها این بود که ذراتِ دودِ معلق در هوا، تأثیر شایانِ توجهی در افزایش مهِ لندن دارند. کلمۀ تازهای واردِ ادبیاتِ مردم شد: مهدود۹.
این داستان پر فراز و نشیب، ۵ دسامبر ۱۹۵۲، به نقطۀ اوج خود رسید. در اثرِ سرمای هوا، آسمانِ صاف و عدمِ وزشِ باد، وارونگی عظیمی رخ داد که تا چهار روزِ بعد ادامه یافت. هوای لندن از شدتِ آلودگی تاریک شد. طیِ همین چند روز، بیش از ۴۰۰۰ نفر در اثرِ آلودگی جانِ خود را از دست دادند و بیش از ۱۰۰ هزار نفر در اثرِ مهدود بیمار شدند. حمل و نقلِ عمومی متوقف شد و آمبولانسها نیز از کار افتادند. به همین دلیل آدمها مجبور بودند با پایِ خود به بیمارستان بروند. این خود یکی از دلایلِ شمارِ بالای جانباختگان و بیماران بود۱۰. برخی از گزارشگران گفتند شعاعِ دید در روز، بیش از یک متر نیست و ماجرا در شب به مراتب بدتر است. چنانکه عابران پیاده مداوماً با هم برخورد میکنند. این واقعه که به «مهدود عظیم» لندن معروف شد، تأثیری جدی در وضعِ قوانینِ سفت و سخت علیهِ آلودگی هوا در انگلستان داشت. بهطوری که باید دسامبرِ سال ۱۹۵۲ را نقطۀ عطفی در آگاهی انسانها دربارۀ خطراتِ آلودگی هوا قلمداد کرد.
البته لندن تنها شهری نبود که صدها سال از تاریخِ خود را با آلودگیِ شدید هوا سپری کرد. شهرهای دیگری مثلِ منچستر، لوسآنجلس و دونورا، یا ایالاتهایی مثلِ کالیفرنیا و پنسیلوانیا در ایالات متحده، داستانهای مشابهی برای تعریف کردن دارند.
از آن سالها تا امروز، رفته رفته از آلودگیِ هوا در لندن کاسته شده است. البته وضعِ لندن آن روزگار با تهرانِ امروز تفاوتهای فراوانی دارد. در آن روزگار لندن، برای مدتی طولانی، قلبِ انقلابِ صنعتی اروپا بود و در عینِ حال، پایتختِ بزرگترین امپراتوریِ استعماریای که تاریخِ بشر به خود دیده است. لندن آخر دنیا بود و چنانکه نویسندۀ محققانهترین کتابِ موجود دربارۀ تاریخِ آلودگیِ شهر لندن، پیتر بریمبلکوم شرح داده است، در ذهن کسانی که آن سالها از این شهر بازدید میکردند، تصویری آخرالزمانی، پرشکوه و البته مهیب از دودِ معلق در هوای لندن نقش میبست. و به همین خاطر، ساکنان لندن کمتر به این فکر میافتادند که جای «بهتری» برای زندگی پیدا کنند. اما تهران، آخرِ دنیا نیست. ساکنانِ آن به سرعتِ آبخوردن، تصمیم میگیرند رهایش کنند و جایِ بهتری برای زندگی بیابند. واقعیتِ تلخ ماجرا این است که وضعِ قوانینِ محیطزیستی در اروپا و آمریکا، توأمان بوده است با انتقالِ بسیاری از صنایعِ آلوده به کشورهای جهان سوم. ما نیز از این ماجرا مستثنی نیستیم. آلودگی مشکلِ مهم کلانشهرهای ایران باقی خواهد ماند، مگر آنکه دوباره قبول کنیم که این شهرها خانۀ ما هستند و به جایِ آنکه باور کنیم «تهران دیگر جای زندگی نیست»، تصمیم بگیریم که دوباره تهران را جایی برای زندگی بسازیم.
در حینِ نوشتنِ این سطرها، جستجویی کردم تا به فهرستِ معتبری از آلودهترین شهرهای جهان برسم. مطمئن بودم که تهران، یکی از اولینهاست. اما بر خلافِ انتظارم هیچ فهرستی را پیدا نکردم که در آن، تهران جزء ده شهرِ اول، یا حتی بیست شهرِ اول در آلودگی باشد. نمیخواهم بگویم پس اوضاعِ تهران بد نیست، میخواهم بگویم هنوز میشود کاری کرد.