سیستم این واقعیت ساده را هم میداند که توسعه سیاسی، مسئله قشر نخبه و تحصیلکرده است اما بدنه جامعه را میتوان با اداره اقتصادی خوب یا نسبتاً خوب، راضی و آرام نگه داشت. لاجرم، از مدتها پیش، صریحاً از مدل «ژاپن اسلامی» یا «چین اسلامی» سخن گفتند. یعنی کشورهایی که اقتصاد خوب و پویا دارند، اما (به ویژه در مورد چین)، سیستم سیاسی توسعهیافته ندارند.
تئوری هیأت حاکمه به طور موجز این بوده است که میتوان «نخبه» را حذف کرد یا سهمی حداقلی برای آن در اداره جامعه در نظر گرفت، به شرط اینکه مرغ و گوشت گران نباشد، نفت و گاز صادر شود و در یک کلام، مردم گرسنه نمانند. تئوری خوبیست که هر اراده معطوف به قدرتی، در هر جای جهان آن را در نظر میگیرد. اما سوال این است: توسعه اقتصادی، بدون توسعه در بخشهای دیگر، از جمله توسعه سیاسی، در ایران چقدر ممکن است!؟
دولت حسن روحانی، مأمور بود، تحریم نفتی را برطرف کند. اگر تحریم نفتی برقرار میماند، احتمالاً ناچار میشدند رو به سیاست جلب نخبگان و حذف شدگان سیاسی بیاورند و زیر نام تشکیل «دولت ملی» یا «آشتی ملی»، اقداماتی را صورت دهند که ما را به نقطه صفر توسعه سیاسی میرساند و کمی امیدبخش میبود. اما رژیم این را نمیخواست. برنامه، چیز دیگری بود. حسن روحانی و یارانش، از همان ابتدا، با این ایده که شرایط سیاسی بیتغییر بماند، اما پارهای تغییرات اقتصادی انجام شود، کار را شروع کردند. تا اینجا هم موفق بودهاند.
اما پس چرا اعتراض مردم اکنون متوجه گرانیهاست؟! خودِ این هم در سطوح بالا، احتمالاً غیرمنتظره نبود. هاشمیطباء بعد از انتخابات ریاستجمهوری اخیر، در مصاحبهای گفت که ما نیاز به تحمل یک ریاضت اقتصادی داریم اما مردم نمیپذیرند. در همین مصاحبه، اضافه کرد که سیاست حذف یارانهها، در دولت آقای روحانی، حتی دو سالی به تأخیر افتاده است چون او نمیخواسته، نارضایتی قابل پیشبینی مردم، در موسم انتخابات (1396) به ضرر ایشان و به نفع رقبایش تمام شود. پس از انتخابات، طبیعتاً تئوری «تو سری زدن به نخبه، اما اصلاحات جزئی اقتصادی» با شجاعت بیشتری پی گرفته شد و اعتراضات هم، به وضوح برای حسن روحانی غیرمنتظره نبود.
اگر بتوان فکر کرد که این اعتراضات ادامه پیدا میکند و بحران جدی درست میکند، معنایش این است که سیاست کثیف «تو سری از بالا، سیبزمینی از پایین» جواب نمیدهد. اما در عین حال، خیلی خوشبینی میخواهد که فکر کنیم شلوغیهای خیابانی، به گشایشهای جدی منجر خواهد شد. رژیم طبیعتاً سادهترین راه را برای حکومت کردن پیدا خواهد کرد که عدول از همین تغییرات اقتصادیست. یعنی وقتی ببینند بدنهی جامعه را از دست میدهند، به همان شیوهی اقتصاد یارانهای بازخواهند گشت و ادامه خواهند داد تا نفت و گاز به تمامی ته بکشد. تا آن زمان هم خدا بزرگ است! این نکته را هم فراموش نکنید که اینها چند کارت هم در جیب دارند که میتوانند برای نمایش توسعه سیاسی از آن استفاده کرد. مثلا نهایتا میتوانند راه را برای محمد خاتمی باز کنند تا به عنوان یک کارمند مودب، و اتو کشیده سیستم، دوباره سر کار بیاید و تدارکاتچی موجه رژیم باشد، اپوزیسیون را گیجتر کند در حالی که مطمئناند جا حتی، برای ملی-مذهبیها هم باز نخواهد کرد! (خاتمی در این مورد، مهرهای مطمئن و «امتحان پس داده» است!) توسعه سیاسی، تا اطلاع ثانوی، متعلق به از ما بهتران است.
ضمن اینکه تمامی آنچه که در روزهای اخیر رخ داد، ممکن است کمی موقعیت طیف موسوم به اصلاحطلب را در سطوح بالای حاکمیت تقویت کند. میتوان حدس زد علی مطهری در نشستهای پسِ پرده، با صدایی رساتر خواهد گفت که اگر رفع حصر کرده بودید، الان نام شاهزاده پهلوی را در خیابانها فریاد نمیزدند بلکه نام میرحسین موسوی و کروبی بر سر زبانها بود.
چهرههای شاخص این طیف، با مرزبندیهای اخیر اگرچه قطعا نزد بخشهایی از جامعه خود را سیاهتر کردند، اما یک بار دیگر به سطوح بالای حاکمیت یادآوری کردند که پشتیبان نظم سیاسی حاکماند اگرچه بیش از یک دهه است که تقریباً حذف کاملاند و رهبر دماوند نشین اصلاحات، محمد خاتمی، در حد احمدینژاد اعتبار ندارد تا دستکم سمتی در مجمع تشخیص به او بدهند. من این احتمال را دور نمیبینم که سالهای آینده، جماعت اصلاحطلب، از محل بعضی خوشرقصی ها از این دست، عوائدی داشته باشند و میدان بازتری پیش روی خود برای اشغال مناصب مهمتر به دست آورند. اما سوال این است: این به نفع جامعه و مردم مظلوم است!؟ آیا این امیدوار کننده است؟