هیلاری كلينتون یک سیاستمدار به مفهوم کلاسیک آن است، سیاستمدار بودن اقتضای این را ندارد که برای صادق بودن یا ناصادق بودنش بحث کنیم.
این را گفتم که اگر میگویم «ترامپ یک شخصیت سطحی و کوچه بازاری است اما هیلاری یک سیاستمدار است» از آن استنباط یک فضیلت اخلاقی برای هیلاری نشود.
بلکه مرادم تنها این است که دونالد ترامپ در قد و قامت یک رییس جمهور نیست. با این حال معتقدم این تصور که خیلی ها فکر میکنند هیلاری از شانس بیشتری برای ریاست جمهوری برخوردار است هم تصور غلطی است. زیرا اگر نگوییم شانس ترامپ بیشتر از هیلاری است، دست کم می توانیم بگوییم که درموقعیت بینابینی هستند(نظرسنجی ها با توجه به نظام پیچیده الكترال كالج ها متفاوت است).
من عمیقا معتقدم اگر هیلاری بر ترامپ پیروز شود اتفاق غیرمتعارفی در گفتمان و روند کلی جهان امروز که شیب تندی به سمت پوپولیسم یافته، رخ داده است. تمام نشانهها و شواهد رفتار اجتماعی و سیاسی در سطح جهان نشان از یاس ملت ها از روشن گرايي و نوعی رویگردانی از نخبگان است که کار را به جایی رسانیده که بسیاری از مراکز آینده پژوهی و نیز تحلیلگران معتقدند که نظم لیبرال جهانی با چالشهایی از سوی حکومتهای اتوريته قدرتمند و جنبشهای بنیادگرای ضد لیبرال مواجه میشود و برخی دموکراسی خواهان آمریکایی نیز به زمامدارانشان هشدار میدهند که «با معیارهای کنونی جهان، دموکراسی زیادی، خطرناک است!».
آمارها و گزارشها نشان میدهد، بین سالهای ۲۰۰۰ الی ۲۰۱۵ دمکراسی در ۲۷ کشور رو به افول بوده و از همه بدتر اینکه اروپا به زعم بسیاری از متفکران حوزه اجتماعی و اقتصادی دچار همان واگرایی و نفرتی شده است که در سالهای پیش از جنگ اول و دوم جهانی بازتاب خود را به وضوح نشان میداد (البته نه اينكه الزاما نشاني از شروع جنگ باشد.)
فیلسوفان سیاسی این روزها درمقالات خود به صراحت میگویند که لیبرالیسم و ارزشهای آن در دنیای امروز به چالش گرفته شده و نزدیک است که از آمریکا (ترامپ) تا اروپا کفه ترازو به نفع نیروهای بنیادگرا، پوپولیست و غیر دموکراتیک جهان سنگینی کند.
بخشهای گستردهای از مردمی که نظام های اقتصادی سرمایه داری و حتی سوسیالیستی علیالرغم شعارهای دهان پرکنشان آنها را در نظر نگرفته بودند، حالا با معیارهای خاص خودشان در پی مطالبه حقوق خود برآمده اند. اگرچه حاصل این تلاششان به مذاق نخبگان و تئوریسینها خوش نمیآید اما منطق این جریان از دغدغه همان معيشت يا اصوليترين نيازها دسته بندی شده است و آشکار است که با معیارهای معمول سیاست همخوانی ندارد.
هویتهای ملی، قومی و انگیزههای دینی افراطی از زیر لایه نازک مدرنیزم سر برآوردهاند و متفکران مقصر اصلی را بازار سرمایهداری میدانند که بیش از تولید به فروش و بیش از نهادینه کردن ارزشهای دموکراسی به دنبال طراحيهای پوچ بودهاند.
این نگرانی از آینده دموکراسی، مختص نیروهای لیبرال نیست بلکه حتا چپگرایان هم از افزايش عوام گرایی، ساختار شکنی مبتنی بر وحشت عمومی توده مردم و ناامیدی آنان از ایده دموکراسی و رفاه عمومی، هم عقيدهاند.
بر این اساس، پیروزی ترامپ رویدادی عجیب و غیرقابل پیش بینی نیست و اگر هیلاری برنده انتخابات شود باید بخاطر این گام برداشتن غیرمعمول رای دهندگان آمریکایی در فضای ساختارشکنانه امروز جهان، دوباره به قدرت گرفتن نخبگان امیدوار بود در غیر اینصورت آمریکا نیز به زنجیره تحولاتی میپیوندد که متفکران جهان از آن به عنوان به حاشيه رفتن واقعيت و گاهی «پوپولیسم حاد» سخن میگویند، پدیدهای که از سوی طبقههای متوسط و نخبگان «تحقیر» میشود، اما بخشهای فرودست جامعه که خود را تسليم جهانی شدن، نظامهای سرمایه داری و حتي سوسیالیست میداند به تصور آنکه این پدیده، تحقق مطالبات به تاخیر افتادهاش را تضمين ميكند، با ادبیات و ملاکهای خود، از آن حمایت می کند.