در «دردناکی» شادی آن آزادی که با «سیگار» سروده می شود!
به روز شده در      جمعه 29 مرداد 1395     -   Friday August 19 2016

نیلوفر منصوری
در كودكي در فيلمي كه نامش به خاطرم نيست ديده بودم كه محبوسي به محض اینکه از زندان فرار می‌کند و باراني سیل آسا را می‌بیند خود را در معرض بارش‌اش قرار می‌دهد و قطرات شلاق گونه آن رگبار برق آسا را با ولع تمام در آغوش می‌گیرد، در کتاب «در دل گردباد» کینزبورگ، در توصیف فضای پلیسی شوروی سابق، نویسنده که پیشتر لب به الکل نمی‌زده، از ودکاهایی می‌گوید که در یک مرخصی چند ساعته دیوانه‌وار نوشیده‌است. در این تصویر هم، زنان کُردی که دو سال و نیم در «منبج» - از مناطق تحت اشغال داعش بوده اند- پس از آزادی اینطور حریصانه به سیگاری که جزو اقلام ممنوعه داعشی‌ها بوده است، پک می زنند.
تبلیغات در خبرگزاری ایرانشهر
دکتر کامران یدیدی
آدمیزاد موجود عجیبی است. انگاری همه کارهایش استعاره است. 
زندگی بدجور واقعی است رفتار ما آدم‌ها اما به شدت سمبلیک. نه اینکه شاعر باشیم یا نقاش اما اصولا روح انسانی‌مان انگار با ایهام،  استعاره و نماد زندگی می‌کند.
«آزادی»، رها شدن و خود بودن یکی از آن تمناهای پیچیده بشری است که آنقدر عزیز است و آنقدر بزرگ که آدم در پاسداشت آن گاهی نمایشی کوچک از آن مفهوم بزرگ را بازی می کند آن هم با ابزارهای دم دستی مضحک. خیس شدن زير باران و سرماخوردگی بعد از یک فرار، ودکایی که دیوانه‌وار و افراطی خورده شود هم از همه شان بدتر است. آدمیزاد اما وقتی روح و جانش را تخته بند «اجبار» ببیند وقتی «آزادی» را از او دریغ کنند، انگاری دلش حریصانه و کودکانه لج می‌کند و در همان لحظات آغازین که یقین می‌کند بر فراغت از «اجبار»، به دامن بدترین چیز،  شاید زیان‌بارترین‌شان و شاید مسخره‌ترین‌شان چنان چنگی می‌زند که انگاری کیمیا را یافته است. انگاری آن همه مرارت و درد فقط برای همین بوده، انگاری جهان متوقف آن جرعه مشروب یا آن پک عمیق یا آن صحنه عریان عشق‌بازی تصنعی بوده‌است اما آزادی این همه نیست این صورتی استعاری از آن  گنج از دست رفته‌ای است که آدم آنقدر برای از دست دادنش عزادار بوده که مناسک بدست آوردنش را هم از یاد برده. حافظ که خود شاعر دوران: «شراب خانگی ترس محتسب خورده» بوده است، در شعری می‌سرآید:
خدای را به می‌ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضاع
ببین که رقص کنان می‌رود به ناله چنگ
کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع
چنگ اگر ناله کند رقصیدن نمی‌خواهد اما اگر این همه در دنیایی باشد که «رخصت ندادن» در آن قاعده است، ناله هم آدم‌های محروم و حالا رها شده را به رقص می‌آورد، آن هم آدم‌هایی که به شنیدن راضی بودند و حالا گویی جز با رقص آرام نمی گیرند. بنابراین این بیت حافظ هم از آن ابیات دو پهلو و محشر است و این معنا را هم می‌دهد که حافظ خطاب به خشک اندیشان می‌گوید: شما چنان سخت گرفتید که هم آنان که آن موضوع برایشان اهمیت داشت و با اشتیاق به گوش بودند و هم آنهایی که به آن اهمیتی نمی‌دادند، اکنون حساس‌تر شدند و حالا هر دو با حالت رقص و مشتاقانه در پی گمشده خویش‌اند و سماع را به صورت مطالبه‌اي جدي‌تر به مانند استماع می‌خواهند! 
چشمان  پیرزن کُرد که در غروب سرد عمر خود آن هم دو و نیم سال سیاهی و اجبار و تلخی را چشیده است به وضوح غم سنگین آن روزهای حرام را فریاد می‌کند و این سیگار، این سیگار لعنتی که سخن بی‌ایهام و استعاره، از آن؛ فقط، دود می‌فهمد و سرطان ریه، حالا دود می‌شود که با زبان استعاره، هم آن سال‌های دود شده و تاریخ بر فنا رفته را روایت کند و هم آن آزادی که جشن آمدنش آنقدر حزین و درناک اما واجب است آن هم با یک سیگار که دود شود بی خیال گزمه و شلاق.
 اینجاست که یک سیگار دم دست دودزای زیان‌بار هم می‌تواند تلافی آن «کن و نکش»‌هایی شود که در این سال‌ها، «اختیار» را به سخره می‌گرفت و حالا تبدیل شده به «نماد پایان آن ممنوعه‌ها». شاملو در توصیف آن روزها که «آزادی» می‌آید می‌سراید:
مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
 روزی كه كمترین سرود بوسه است
دردناکی روز «آزادی» در این روزهای شوم ما اما آنقدر زیاد است که دست‌ها به سیگار می‌روند و سرود بوسه در دود خلاصه می‌شود. 
كجاست آن روز رقص رقص تا آزادي براي ما؟ كجا و چه وقت جنايات داعشيان داخلي بر خلق به خواب رفته ما پايان پذيرد؟ اين آه كه از نهاد ما برخواسته حاصل ريه‌هاي پر دود ما از نخ هاي باريك بهمن ٥٧ است.
آن روز كجاست كه به سان دسته‌هاي سي نفره بوميان كردستان زنجير وار به زير باران خيس شويم و ممنوعه ها را از تن بشوريم.
بیشتر بخوانید.....
تبلیغات
HEIDARI SAMAN
دکتر کامران یدیدی
خبرگزاری ایرانشهر در شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت مربوطه به خبرگزاری ایرانشهر می باشد
Iranshahr News Agency Copyright ©