وقتی میگوییم عزادار «مریم میرزاخانی» هستیم از کدام عزا، صحبت میکنیم؟
مریم میرزاخانی ریاضیدان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد در سن40سالگی دارفانی را وداع گفت. میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به خاطر کار بر «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برنده مدال فیلدز شده بود که بالاترین جایزه در ریاضیات است. او نخستین زن و نخستین ایرانی برنده مدال فیلدز بود.
|
جامعه ما پتانسیل خشونت بسیار بالایی دارد. زمانی بود که در کنار پدر، فیلمفارسی میدیدم. برای پدر نوستالژی بود و برای من که کودک بودم، نمونه طبیعی فیلم ایرانی. اما امروز میتوانم بفهمم که حجم خشونت و ابتذال در فیلمفارسیها چقدر بوده.
|
در شکست هیلاری کلینتون، از نقش زنستیزی و تنفر از زن قوی و جاهطلب، کم نخواندیم. این مطلب مفصل اما عمیقتر و دقیقتر به موشکافی این مساله پرداخته است و هیلاری کلینتون حالا که دیگر نیاز به هیچ رایی ندارد و دیگر برنامه و خیال سیاسی دیگری در سر ندارد، بالاخره رکوراست و شفاف، حرفها و حسهای واقعیاش را بهزبان میآورد. حالا که برنامهاش خالیتر از هر زمانی در ۲۵ سال اخیر زندگیاش است، در خانه پیژامه و پیراهنهای گشاد تن میکند، پشت میز غذاخوری مینشیند و روی کتاب تازهاش کار میکند، کمد لباسهایش را تروتمیز میکند، به پیادهرویهای طولانی میرود، با بیل کلینتون به تماشای تئاترهای روی صحنه میرود، دیگر مجبور نیست هر روز موهایش را به دستان ماهر آرایشگر و سشوار بسپارد، برای نوههایش کیک و شیرینی خانگی میپزد و بالاخره طولانی، عمیق و بهمدت کافی میخوابد.
|
چیماماندا نگزي آدیچی، داستاننویس چیرهدست دوران ما، جایی در کتاب معرکه امريكانا مینویسد که ایفملو، زن جوان قهرمان داستانش، صبحی گوشی تلفن را قطع میکند و تصمیم میگیرد با لهجه خودش حرف بزند.
|
شاید همه دنیا آن نباشد که ما میبینیم. شاید گاه های دیروز جور دیگر برداشته شده بود و شاید امروز شکل دیگری بود.
|
معجون تلخ و كشندهای ست سرخي انار و هندوانه با خونهاى تازه ريخته شده. دنيايي كه با يك عقب گرد بزرگ، دارد با سرعت نور به سمت تاريكى مىرود. كاميون با سرعت نور از روى مردم خوشحال رد مىشود. بمبها با سرعت نور روى خانهها سقوط مىكنند. هشت گلوله با سرعت نور بدن مردى را جلوى دوربين سوراخ سوراخ مىكنند و من با سرعت نور انار دانه مىكنم. با دستاني كه سالهاست از اين خونها رد شدهاست.
|
امروز كه مینويسم، به تاريخ اين ديار ششم دسامبر و به تاريخ آن ديارِ دور شانزدهم آذر ماه است.
قبل تر، هيچ گاه گمان نمیبردم كه روزي فرسنگها دور از فلات ايران، اين چنين به نظاره بنشينم. شوربختانه يا خوشبختانه امروز كه سخنراني حسن روحاني را شنيدم، چهرههاي مرعوب و نا اميد دانشجويان محنت كشيده دولت تدبير و اميد را ديدم كه از برجام زدگي و استفراغ اصلاحات صورت زرد كردهاند. خاطرات خودم به يادم آمد و روزهايي كه حتي تصورش را هم نمیكردم زماني از آنها در اين گوشه دنيا ياد خواهم كرد.
از شانزدهم آذر سال ٣٢ تا شانزدهم آذر سال ٩٥، در گردونه گريز ناپذير تاريخ گرفتار آمده ايم.
اين «تكرار» قرعه نيست، چرخ آسياب است، هر دور بر سر يكي خراب میشود، هر دور به يكي میافتد، يك روز به من، يك روز به تو..
|
نزدیک به دوسال پیش بود که یادداشتی خواندم از زنی جوان، مسلمان و محجبه که در فروشگاهی صندوقدار بود. از تجربهی هر روز تبعیضی که به عنوان مسلمان و محجبه در غرب نصیباش میشود، نوشته بود. جایی گفته بود «بارها پیش میاد که جلوی صندوقهای دیگر فروشگاه صف بسته میشود و در حالی جلوی صندوق من کسی نیست اما مشتریان اغلب سفیدپوست و غربی حاضر نیستند صف خود را عوض کنند و بهسراغمن بیایند».
|
من عمیقا معتقدم اگر هیلاری بر ترامپ پیروز شود اتفاق غیرمتعارفی در گفتمان و روند کلی جهان امروز که شیب تندی به سمت پوپولیسم یافته، رخ داده است. تمام نشانهها و شواهد رفتار اجتماعی و سیاسی در سطح جهان نشان از یاس ملت ها از روشن گرايي و نوعی رویگردانی از نخبگان است که کار را به جایی رسانیده که بسیاری از مراکز آینده پژوهی و نیز تحلیلگران معتقدند که نظم لیبرال جهانی با چالشهایی از سوی حکومتهای اتوريته قدرتمند و جنبشهای بنیادگرای ضد لیبرال مواجه میشود و برخی دموکراسی خواهان آمریکایی نیز به زمامدارانشان هشدار میدهند که «با معیارهای کنونی جهان، دموکراسی زیادی، خطرناک است!».
|
وقتی از حسرت حرف میزنیم، همهمان میدانیم که از چه حرف میزنیم. حسرت با لحظات زندگی ما عجین شده است. گويي ما دلدادگان تاريخي اين غبطه منفعل هستيم و شكر نعمت را هم در راستاي يادآوريهاي موكدانه حسرتهايمان ميدانيم.
|
به دنبال مناظره جنجال برانگيز نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري امريكا، از نگاه يك مهاجر نظرپردازِ تهي از هرگونه فوران احساسات ناسيوناليستي كه نظاره كنيد؛ هرچه قدر حزب جمهوریخواه ایالات متحده در این سالهای اخیر منشا ظهور سیاستمداران - به تعبیر عامیانه - کلهخر بوده، حزب دموکرات، سیاستمداران با نزاکت و صلحطلب و مهربان به جامعه بشریت عرضه کرده است!
|
تصويري كه درباره مهاجرت امير نادري در ذهن همنسلان ما ثبت شده اين است كه او پس از يادداشت دشنامگونه خسرو دهقان (منتقد سينمايي) كه در سال 1364 به مناسبت نمايش فيلم «دونده» در مجله فيلم به چاپ رسيد، چنان ناراحت شد كه بار سفر بست و براي هميشه از ايران رفت.
|
در كودكي در فيلمي كه نامش به خاطرم نيست ديده بودم كه محبوسي به محض اینکه از زندان فرار میکند و باراني سیل آسا را میبیند خود را در معرض بارشاش قرار میدهد و قطرات شلاق گونه آن رگبار برق آسا را با ولع تمام در آغوش میگیرد، در کتاب «در دل گردباد» کینزبورگ، در توصیف فضای پلیسی شوروی سابق، نویسنده که پیشتر لب به الکل نمیزده، از ودکاهایی میگوید که در یک مرخصی چند ساعته دیوانهوار نوشیدهاست. در این تصویر هم، زنان کُردی که دو سال و نیم در «منبج» - از مناطق تحت اشغال داعش بوده اند- پس از آزادی اینطور حریصانه به سیگاری که جزو اقلام ممنوعه داعشیها بوده است، پک می زنند.
|
به ياد دارم بهار سال 1383 خورشیدی بود كه سازمان ميراث فرهنگي ايران بزرگداشتي براي «معصومه سيحون» ترتيب داده بود تا نزديك به پنجاه سال همت و زحمت و شفقت در راه نگهداري، صيانت و معرفي از آثار هنري بزرگان آن مرز و بوم را قدرداني كند.
گالري سيحون در تهران تنها يك نگارخانه نبود، خشت به خشتاش يادآور ممارستها و استقامتهاي فرهنگي و هنري بود كه قدمتي ٤٥ ساله داشتند و هر گوشهاش بوي ترمه و ياس ميداد.
|